معنی اشناگر - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اشناگر
اشناگر
- اشناگر
- شناگر. سباح. اشناور. شناور. بر آب رونده. (سروری). و رجوع به اشناور شود
لغت نامه دهخدا
اشناور
- اشناور
- مخفف آشناور. شناگر. شناور. شناکننده. آشناور. سباح. بر آب رونده. و رجوع به شناگر و آشناور و اشناگر و شناور شود
لغت نامه دهخدا