جدول جو
جدول جو

معنی اشباک - جستجوی لغت در جدول جو

اشباک
(اَ)
جمع واژۀ شبکه. دامها. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
اشباک
(اَ)
دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، در 91 هزارگزی جنوب باختری شوسف، 27 هزارگزی جنوب میغان. دره، گرمسیر. سکنۀ آن 33 تن. آب آنجا از قنات. محصول غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
اشباک
(اَ)
چاههای همدیگر قریب کندن. (منتهی الارب). چاهها نزدیک یکدیگر کندن. چاههای قریب بیکدیگر کندن
لغت نامه دهخدا
اشباک
جمع شبکه، دامها، جمع شبکه، دام ها دامه ها
تصویری از اشباک
تصویر اشباک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشباع
تصویر اشباع
سیری، بسیار و وافر کردن، پر کردن، در علم شیمی جذب کامل یک محلول در حلاّل به طوری که بیش از آن حل نشود، در پزشکی نهایت تحمل بدن برای جذب داروهای طبی، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، سیر خواندن فتحه، کسره یا ضمه به طوری که حرف مناسب آن به وجود آید، یعنی از فتحه «الف» و از کسره «ی» و از ضمه «و» تولید شود، در علوم ادبی در قافیه، حرکت مابعد الف تاسیس مانند کسرۀ حرف «یا» در کلمۀ شمایل و مایل و فتحۀ واو در کلمۀ داور و یاور و ضمۀ حرف «ها» در کلمۀ تجاهل و تساهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشبال
تصویر اشبال
شبل ها، بچه های شیر که بتواند شکار کند، شیربچه ها، جمع واژۀ شبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشباح
تصویر اشباح
شبح ها، ارواح خبیث مردگان، شخص ها، تن ها، کالبدها، جمع واژۀ شبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشواک
تصویر اشواک
شوک ها، خارها، تیغ ها، هر چیز شبیه تیغ گیاهان، جمع واژۀ شوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشراک
تصویر اشراک
شریک قرار دادن، شریک کردن کسی را در کاری یا چیزی، شریک دانستن برای خدا و مشرک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشباه
تصویر اشباه
شبه ها، مثل مانندها، جمع واژۀ شبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتباک
تصویر اشتباک
شبکه شبکه شدن، به یکدیگر درآمدن چیزی، درآمیخته شدن و درهم شدن امور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشباء
تصویر اشباء
فرزند زیرک داشتن، داد وهش، بزرگداشت، نشان از پدر داشتن، بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مشترک شدن وشریک دانستن کسی را برای خدا، جمع شریک، هنبازان همباگان هنباز کردن، هنبازشدن همباگی، همخدایی برای خدا هنباز ترشیدن جمع شریک انبازان شریکان. شریک قرار دادن انباز کردن کسی را در خود شریک کردن، شریک دانستن برای خدا شریک بخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشباب
تصویر اشباب
برانگیختن، پیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شبح، تن ها، تاردیسان (تاردیس شبح)، سایه ها، سیاهی ها: سیاهی از دور جمع شبح. تنها کالبدها، سایه ها، سیاهیها که از دور دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
سیر گردانیدن، سیر کردن، سیراب گردانیدن، رنگ سیر خورانیدن جامه را، بسیار و وافر کردن، گشاده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشباه
تصویر اشباه
جمع شبه، مانند، امثال، مانندان، نظایر
فرهنگ لغت هوشیار
به هم در شدن به هم آمیختن، انبوهیدن، دامه دامه شدن (دامه شبکه) بهم در شدن بهم پیوستن در آمیختن شبکه شبکه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشواک
تصویر اشواک
جمع شوک، خارها تیغ برآوردن، تیغناکی جمع شوک خارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشباح
تصویر اشباح
جمع شبح، کالبدها، تن ها، سایه ها، سیاهی ها که از دور دیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشواک
تصویر اشواک
جمع شوک، خارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتباک
تصویر اشتباک
((اِ تِ))
به هم در شدن، به هم پیوستن، در آمیختن، شبکه شبکه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
((اِ))
سیر گردانیدن، پر و بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشبال
تصویر اشبال
((اِ))
یاری کردن، روآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشبال
تصویر اشبال
((اَ))
جمع شبل، بچه شیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشباه
تصویر اشباه
((اَ))
جمع شبیه، مانندها، مثل ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشباه
تصویر اشباه
((اِ))
به چیزی یا کسی مانند شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
Satiation, Saturation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
одинаковость , насыщение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(DE) Sättigung, Sättigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
подібність , насичення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(PL) nasycenie, nasycenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
相同 , 饱和
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(PT) saciedade, saturação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اشباع
تصویر اشباع
(IT) sazietà, saturazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی