جدول جو
جدول جو

معنی اشاعر - جستجوی لغت در جدول جو

اشاعر(اَ عِ)
جمع واژۀ اشعر. (منتهی الارب). جمع واژۀ اشعر، بمعنی شاعرتر.
لغت نامه دهخدا
اشاعر
بمنعنی شاعرتر، ج اشعر، وبمعنی بسیارموی اندام، پر موی
تصویری از اشاعر
تصویر اشاعر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشاعره
تصویر اشاعره
اشعری، از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمع اشاعره، پیرو فرقۀ اشعری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشاعر
تصویر تشاعر
تظاهر به شاعری کردن، خود را شاعر پنداشتن یا شاعر نمایاندن، به تکلف شعر گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشاعت
تصویر اشاعت
اشاعه، فاش کردن، آشکارا کردن، پراکنده ساختن، رواج دادن، فاش و آشکار کردن خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
شعرها، سخنان منظوم، کلامهای موزون، جمع واژۀ شعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشاعه
تصویر اشاعه
فاش کردن، آشکارا کردن، پراکنده ساختن، رواج دادن، فاش و آشکار کردن خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
آگاه کردن، آگاهی دادن، خبر دادن، آگاهانیدن
اشعار داشتن (کردن): خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاعر
تصویر مشاعر
مشعرها، محلهای قربانی و اجرای مناسک حج، علامت ها، نشانه ها، قوه های ادراک، جمع واژۀ مشعر
فرهنگ فارسی عمید
(قُ عِ)
درشت سالخورده. (منتهی الارب). الخشن المسن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شعر. نظمها. بیتها. (از فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
(گُ زِ)
اشاعه. اشاعت. تابع دیار گردانیدن چیزی را: اشاعکم السلام و بالسلام، سلامت را پیرو دیار شما گرداند. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ شی ٔ (نادراً)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ)
چند کوه است میان حرمین شریفین، دفع کردن، در چاه یا در مکروه و بلا انداختن کسی را، گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب). گرامی کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، بزرگ پنداشتن کسی را. (منتهی الارب) ، فرزند زیرک پیدا شدن کسی را. (از منتهی الارب). خداوند فرزندان زیرک شدن، بالیدن و در هم پیچیدن از تازگی و نازکی، چنانکه درخت خرم و تازه و سیراب. (از منتهی الارب). دراز شدن درخت. (تاج المصادر بیهقی) ، اشباء به پدر، بدو مانستن. بدو شبیه بودن. وامانستن. (تاج المصادر بیهقی). مشابه شدن. یقال: اشبی زیداًاولاده، مشابه زید شدند اولاد او. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
جمع واژۀ اشعث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
جمع واژۀ بعیر. شتران
لغت نامه دهخدا
(خَ عِ)
نام قریه ای است از قراء بخارا. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ رَ)
جمع واژۀ اشعری، بمعنی پیرو طریقۀ مخصوص اشعریان. اساس طریقۀ اشاعره از تعلیمات جهمیه مایه گرفت و در اواخر قرن سوم یا اوائل قرن چهارم هجری بعنوان فرقۀ اشعری ظهور کرد و بنام مشهورترین رؤسای این فرقه، ابوالحسن اشعری، معروف گردید و او از اخلاف ابوموسی اشعری است. ابوالحسن اشعری بر مخالفت معتزله قیام کرد و جمعی پیرو او شدند. عالم مشهور قاضی ابوبکر محمد باقلانی متوفی سنۀ 403 هجری قمری مذهب اشعری داشت و در تأیید و ترویج این طریقه کوشش بسیار کرد. اشاعره و معتزله با یکدیگر سخت مخالف بودند و کار مخالفت این دوفرقه به زدوخوردها و انقلابات خونین کشید، و مسلمانان هر ناحیه را مدت چند قرن به همین زدوخوردها مشغول و سرگرم داشت. نمونه ای از این معنی واقعۀ خراسان است در سال 456 هجری قمری.
اشاعره و معتزله در مسائل بسیار با هم اختلاف دارند. عمده مسائل خلافیۀ آنها بدین قرار است: 1- معتزلی گوید: افعال خیر از خدای باشد و بر اوست که هرچه شایسته تر و سزاوارتر رعایت بندگان کند، اما اعمال شرّ، مخلوق عباد و عنان قدرت و ارادۀ این همه در دست انسان است. اشعری گوید: بد و نیک کارهاهمه آفریدۀ خداوند است و بنده را به هیچ وجه اختیارنیست. 2- معتزلی گوید: ایمان را سه رکن است: اعتقاد به قلب و جنان، گفتار به زبان، عمل به ارکان. اشعری گوید: رکن اصلی ایمان عقیدۀ قلبی است و گفتار و کردار از فروع آن است و کسی که دین را به دل بگرود مؤمن است، هرچند عمل و گفتارش با عقیدت یار نباشد. 3- معتزلی از ذات واجب الوجود صفات ازلیه همچون علم و قدرت و اراده و سمع و بصر و جز آنها را نفی کند و گوید: خداوند عالم است بالذات نه بصفت علم، و قادر است نه بصفت قدرت و همچنین از دیگر صفات ازلی. اما اشعری قائل به صفات ازلیۀ زائد بر ذات است که قائم به ذات واجب الوجودند:
و الاشعری بازدیاد قائله
و قال بالنیابه المعتزله.
مسألۀ تعدد قدما که در کتب کلام دیده میشود مربوط بهمین مطلب است. 4- معتزلی قائل است به حسن و قبح عقلی و گوید: حسن و قبح ذاتی اشیاء است، و عقل خود بدون معاونت شرع میتواند حسن و قبح چیزها راادراک کند. اوامر و نواهی شرع تابع حسن و قبح ذاتی است، نه اینکه حسن و قبح تابع امر و نهی شارع باشد، و از این جهت در مواردی که نص شرعی در دست نداریم عقل خود میتواند استنباط احکام کند، همچنین در موارد منصوصه بواسطۀ ملاک حسن و قبح ذاتی ممکن است در حکم ظاهری تصرف کند، اما اشعری منکر حسن و قبح عقلی است، واجب و حرام را سماعی داند و گوید عقل ما را شایستگی ایجاد یا تصرّف در احکام شرع نیست. در اینکه اوامر و نواهی شرع نسبت به حسن و قبح سبب اند یا کاشف، گفتگوهاست که در فن کلام و اصول بشرح نوشته اند. 5- معتزلی گوید: خدا را هیچگاه بچشم نتوان دید و اشعری گوید که خداوند در روز رستخیز بعیان دیده میشود. در مسألۀ رؤیت میان اشاعره و معتزله گفتگوهاست و در این باب عقاید گوناگون اظهار شده است که در جای خود بتفصیل نوشته اند. طائفۀ ’ضراریه’ از معتزله گویند که انسان را ورای حواس پنجگانه حاسۀ ششم است و با این حس خدا را در قیامت می بینیم. 6- معتزلی گوید: کسی که مرتکب گناهان کبیره میشود نه مؤمن است و نه کافر، بلکه فاسق است و از این معنی عبارت کند به منزله بین المنزلتین. 7- معتزلی گوید: کلام الله مخلوقی است حادث، واشعری معتقد به کلام قدیم است. مسألۀ کلام نفسی مقابل کلام لفظی که از مختصات عقاید اشعریان است از فروع همین مسأله شمرده میشود. 8- معتزلی گوید: اعجاز قرآن مجید بسبب آن است که مردم را از معارضه و آوردن مانندش منصرف ساخت وگرنه اتیان بمثل برای فصحای عرب ممکن بودی، و اشعری قرآن را بالذات معجز و آوردن مانند آن را از بشر محال داند و گوید اعجاز عبارت است از فعل خارق عادت که مقرون بتحدی و سالم از معارضه باشد. 9- معتزلی اعادۀ معدوم را ممتنع و اشعری ممکن داند. 10- معتزلی خلود در نار را معتقد و اشعری منکر است. 11- معتزلی امامت را بنص و تعیین داند و اشعری به اختیار امت. 12- معتزلی معتقد است به تقرر و ثبوت ماهیت پیش از وجود و گوید ماهیت را در حال عدم و پیش از آنکه موجود شود ثبوت و تقرری است و ثبوت رااعم از وجود و عدم را اعم از نفی داند:
و جعل المعتزلی الثبوت عم
من الوجود و من النفی العدم.
بعض معتزلیان گویند که میان ثبوت و نفی هیچ حد فاصل و واسطه ای نیست، و بین ثابت و منفی قضیۀ منفصلۀ حقیقیه است که بیش از دو طرف ندارد، اما میان موجود و معدوم واسطه ای است که آن را حال یا ثابت گویند. مسألۀ حال یا واسطۀ میان موجود و معدوم از مختصات عقاید معتزله است و اشاعره منکر این سخنان اند. 13- معتزله علم واجب الوجود را عبارت دانند از ماهیات ثابتۀ ازلی بنابر تقرر ماهیت که جزو عقاید آنهاست و ماهیت مقرره در عقاید معتزله نظیر اعیان ثابته است در عقاید متصوفه از قبیل محیی الدین و پیروان او. در باب علم واجب الوجود به جزئیات میان اشعری و معتزلی گفتگوهاست، بعضی منکر علم واجب تعالی به جزئیات و برخی قائل به علم تفصیلی واجب الوجود و احاطۀ او بر غیرمتناهی هستند و طایفه ای گویند خداوند عالم به جزئیات است نه بصور تفصیلی بلکه بر وجه کلی. ابوالمعالی جوینی استاد غزالی از بزرگان اشعری بود. به او نسبت داده اند که گفت خداوند عالم به کلیات است نه به جزئیات. بهمین مناسبت در کتاب طبقات سبکی (ج 3 ص 261) چند ورق راجع به این موضوع نوشته وخواسته است که این نسبت را از امام الحرمین رفع و اورا از داشتن این عقیده پاک کند. غزالی برای اینکه مورد این تهمت واقع نشود، هر جا به این موضوع رسیده عقیدۀ خود را صریحاً بیان کرده است، از جمله در کتاب نصیحهالملوک مینویسد: ’وی داناست به هرچه دانستنی است و علم وی به همه چیزها محیط است. ’ 14- اشعری گوید ایمان و طاعت بتوفیق و کفر و معصیت بخذلان الهی است و توفیق عبارت است از خلق قدرت بر طاعت و خذلان عبارت است از خلق قدرت بر معصیت.
آنچه از موارد اختلاف اشعری و معتزلی یاد کردیم عمده مسائل خلافیه ای است که میان آنها مشهور شده است. ازاین مسائل مهم بعضی مولود بعض دیگرند، مثلاً مسألۀحال و کلام نفسی و همچنین اختلاف در توفیق و خذلان به مسألۀ نفی صفات و جبر و اختیار برمیگردد. غیر از آنچه گفتیم موارد خلافیۀ دیگر هم در باب وعد و وعید واسماء و احکام و عقل و سمع و همچنین در موضوعات جزئی و شخصی از قبیل اینکه عایشه و طلحه و زبیر خطاکار بودند یا نه و بر فرض خطا، آیا برگشتند و توبه کردندیا همچنان با گناه از دنیا رفتند و معاویه و عمرو عاص بر امام خروج کردند یا نه و امثال این اختلافات و زدوخوردها میان معتزله و فرقه های دیگر بوده است که بسیاری از آنها مربوط به مسائل مذکور میشود و در کتب عقاید بتفصیل ثبت شده است.
رواج طریقۀ اشعری: تا اواخر قرن سوم نامی از فرقۀ اشعری در میان نبود، و دشمن سخت معتزله همان اصحاب حدیث بود. پس از ظهور علی بن اسماعیل اشعری، فرقه ای بدین نام روی طریقۀ اهل حدیث، در مقابل معتزله قیام کردند و مخاصمۀ این طایفه به موافقت علمای حدیث با معتزلیها گونۀ دیگر گرفت. پیدا شدن روح انتقاد و باور نکردن هر سخنی بدون دلیل و برهان، شاید تا حدی لازم و مطابق تعلیمات اسلامی بود که مردم را بفکر و تعقل و پیروی دلیل و برهان راهنمائی میکرد و ’قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین’ (قرآن 111/2) ، ’ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن’ (قرآن 125/16). و امثال آنها را دستور میداد و چون عقاید تعبدی صرف در مقابل حملات مذاهب فلسفی تاب نمی آورد، متکلمین اسلام مجبور بودند که با اسلحۀ مهاجمین خود رامسلح سازند. اما بهمین اندازه که اصول فلسفه برای مناظره و محاجۀ با مخالفان دین بکار رود، قناعت نشد و بتدریج بیش از آنچه ضرورت داشت و افزون از مقدار نسبت مسائل فلسفۀ یونان با مذهب درآمیخت و معجون نوظهوری ساخته شد. قرن چهارم و پنجم نسبت به اشاعره و اهل حدیث همچون قرن دوم و سوم نسبت به معتزله و قدریه بود و بیشتر از آنچه معتزله در مدت دو قرن پیش رفته بودند، از قرن چهارم ببعد نصیب اشعریها و اهل سنت وجماعت گردید. در قرن پنجم که عهد غزالی است، جمهور مسلمانان اهل سنت خاصه در حوزۀ خراسان که موطن غزالی است، در اصول طریقۀ اشعری و در فروع مسلک شافعی را داشتند. آنها که اصحاب رأی یعنی پیروان امام ابوحنیفه بودند، نیز اکثراً به مسلک اشاعره معتقد بودند و مذهب معتزله میان بعضی از فقهای عراق متداول بود. در کتاب بیان الادیان که مؤلف آن از معاصرین غزالی است، مذهب اهل سنت و جماعت را تقریباً روی اصول اشعری وصف میکند و در ذیل اصحاب الرأی مینویسد: ’و فقهای خراسان که از اصحاب ابوحنیفه اند، در اصول، مذهب سنت وجماعت دارند. اما بعضی از فقهای عراق در اصول، مذهب معتزله دارند و در فروع مذهب او’. از کتاب طبقات الشافعیۀ سبکی و مؤلفات تاریخی دیگر هم بخوبی برمی آید که اکثر علمای بزرگ خراسان در قرن پنجم در اصول، پیرو اشعری و در فروع، تابع شافعی بوده اند. در دوره های بعد نیز جمهور اهل تسنن از حنفی و شافعی و غیره همگان اشعری مذهب بودند. علامه در نهج الحق مینویسد: ’و جماعهالاشاعره الذین هم الیوم کل الجمهور من الحنفیه و الشافعیه و الحنبلیه الا الیسیر من فقهاء ماوراءالنهر’ الخ. (غزالی نامه تألیف جلال همایی صص 60- 80)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
جمع واژۀ اشعری
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
شاعری نمودن کسی که شاعر نباشد. (زوزنی). خود را شاعر وانمودن. (آنندراج). ادعای شاعری نمودن و خود را شاعر پنداشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
آگاهی و اطلاع دادن. (فرهنگ نظام). اشعره الامر، آگاهانید وی را از آن کار و کذا اشعره بالامر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشاعر
تصویر مشاعر
حواس پنجگانه ظاهری و حواس باطنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاعر
تصویر تشاعر
تظاهر به شاعری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، پاشیدن پراکندن آشکارا کردن فاش کردن (خبر و جزآن)، پاشیدن پراکندن گستردن، اجتماع حقوق مالکان متعدد در مال واحد بدون قصد همکاری در انتفاع از آن مال مانند ترکه میت که بطور اشاعه بین وارثان مشترک است. یا اشاعت خبر. فاش کردن خبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاعه
تصویر اشاعه
تابع دیار گردانیدن چیزی را، فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نام گروهی که پیرو ابوالحسن اشعری بوده اند انگارگرایان (اندیشه های فلسفی ایرانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاعر
تصویر قشاعر
زبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
((اِ))
آگاه کردن، خبر دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر، چامه ها، شعرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشاعر
تصویر تشاعر
((تَ عُ))
تظاهر به شاعری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاعر
تصویر مشاعر
((مَ عِ))
جمع مشعر، حواس، جاهای عبادت حاجیان، جاهای قربانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر، موها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشاعه
تصویر اشاعه
گسترش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
سروده ها
فرهنگ واژه فارسی سره
انتشار
دیکشنری اردو به فارسی