جدول جو
جدول جو

معنی اسکیزنده - جستجوی لغت در جدول جو

اسکیزنده
سکیزنده، جست و خیزکننده
تصویری از اسکیزنده
تصویر اسکیزنده
فرهنگ فارسی عمید
اسکیزنده
(اِ زَ دَ / دِ)
نعت فاعلی از اسکیزیدن. سکیزنده. آلیزنده. جفته افکن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکیزنده
تصویر سکیزنده
جست و خیز کننده، جفتک اندازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکیزه
تصویر اسکیزه
لگد و آلیز ستور، جست و خیز چهارپایان، جفته، جفتک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیزنده
تصویر ستیزنده
کسی که ستیزه کند، جنگجو، لجوج، ناسازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیزنده
تصویر انگیزنده
برانگیزنده، تحریک کننده، وادار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکیزیدن
تصویر اسکیزیدن
برجستن، جست و خیز کردن، آلیز زدن، جفتک انداختن چهارپایان
فرهنگ فارسی عمید
(اِ زَ / زِ)
آلیز کردن و جفته انداختن ستور. (جهانگیری). برجستن و لگد انداختن. برجستن ستور را گویند. (انجمن آرا). برجستن و آلیز انداختن ستور. (برهان). شلنگ و برجستن و دولتی (؟) اسب و خر. (غیاث). جست و خیز ستور. (رشیدی) (سروری). جفته. جفتک. اسکیز. (برهان). سکیز. (انجمن آرا). سکیزه. (انجمن آرا) (رشیدی) :
چونکه مستغنی شد او طاغی شود
خر چو بار انداخت اسکیزه زند.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(سِزَ دَ / دِ)
آنکه خصومت و لجاجت کند. (آنندراج). لجوج. ژکاره. (فرهنگ اسدی نخجوانی) :
هجیر ستیزندۀ بد گمان
که میداشت راز سپهبد نهان.
فردوسی.
تهمتن برخش ستیزنده گفت
که با کس مکوش و مشو نیز جفت.
فردوسی.
بهر چه ش رسد سازگاری کند
فلک بر ستیزنده خواری کند.
نظامی.
بهمت برآر از ستیزنده شور
که بازوی همت به از دست زور.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ دَ / دِ)
نعت فاعلی از انگیزیدن، انگیختن، تحریک کننده. محرک، دیده نشدن هلال در آخر ماه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ زَ دَ / دِ)
عمل اسکیزنده
لغت نامه دهخدا
(سِ زَ دَ / دِ)
اسب و استر جهنده و لگداندازنده. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ دَ)
سکیزیدن. آلیزیدن. جفته انداختن
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ دِ)
دهی از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 14000 گزی شمال آمل و 7000 گزی جنوب شوسۀ کناره. دشت، معتدل، مرطوب، مالاریایی. سکنه 200 تن شیعی. زبان مازندرانی و فارسی. آب این ده از رود خانه هراز است. محصول آنجا برنج، غلات، پنبه، کنف، حبوبات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع بسفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 113 و 119 بخش انگلیسی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستیزنده
تصویر ستیزنده
آنکه ستیزه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزیده
تصویر سکیزیده
جست و خیز کرده جهیده، جفتک انداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیزنده
تصویر انگیزنده
کسی که تحریک میکند محرک محرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکیزیدن
تصویر اسکیزیدن
جست وخیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکیزه
تصویر اسکیزه
جفته انداختن ستور برجستن و لگد انداختن چارپایان، جست و خیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزنده
تصویر سکیزنده
جهنده جست و خیز کننده، جفتک زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکیزیدن
تصویر اسکیزیدن
((اِ دَ))
جفتک انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکیزه
تصویر اسکیزه
((اِ زِ))
جست و خیز و لگد انداختن چارپایان، جست و خیز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستیزنده
تصویر ستیزنده
مبارز
فرهنگ واژه فارسی سره