ابن اسفار. یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 2 ص 308) نام او را در زمرۀ ابناء ملوک و امرا و قواد یاد کند و مارگلیوث گوید: گمان برم اسفار دیلمی باشد که نام وی در تجارب الامم آمده است، یکی از نواحی لالاباد. (رابینوص 118 بخش انگلیسی) و رجوع به همان کتاب ص 44 شود
ابن اسفار. یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 2 ص 308) نام او را در زمرۀ ابناء ملوک و امرا و قواد یاد کند و مارگلیوث گوید: گمان برم اسفار دیلمی باشد که نام وی در تجارب الامم آمده است، یکی از نواحی لالاباد. (رابینوص 118 بخش انگلیسی) و رجوع به همان کتاب ص 44 شود
سپاهبد. سپهبد. سردار. (برهان) .سپهسالار. (غیاث). فرمانده لشکر. سردار لشکر. (جهانگیری). خداوند لشکر. امیرالجیش. معرب آن اسفهبد (برهان) و اصفهبد: دگرروز گشتاسب با موبدان ردان و بزرگان و اسپهبدان نشست و سگالید از هر دری ببخشید هر کار بر هر سری. دقیقی. باستاد در پیش، نیزه بدست تو گفتی مگر طوس اسپهبدست. فردوسی. که از بیم اسپهبد نامور چگونه گشائیم پیش تو در. فردوسی. داد جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ. منوچهری. قلعۀ دیگرست بر جنوب (سیستان) که اردشیر بابکان بنا کرد، و آنجا هفت روز ببود و اسپهبد سیستان را بنواخت که او را خدمت بسیار کرد و پذیرۀ او شد. (تاریخ سیستان ص 10).
سپاهبد. سپهبد. سردار. (برهان) .سپهسالار. (غیاث). فرمانده لشکر. سردار لشکر. (جهانگیری). خداوند لشکر. امیرالجیش. معرب آن اسفهبد (برهان) و اصفهبد: دگرروز گشتاسب با موبدان ردان و بزرگان و اسپهبدان نشست و سگالید از هر دری ببخشید هر کار بر هر سری. دقیقی. باستاد در پیش، نیزه بدست تو گفتی مگر طوس اسپهبدست. فردوسی. که از بیم اسپهبد نامور چگونه گشائیم پیش تو در. فردوسی. داد جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ. منوچهری. قلعۀ دیگرست بر جنوب (سیستان) که اردشیر بابکان بنا کرد، و آنجا هفت روز ببود و اسپهبد سیستان را بنواخت که او را خدمت بسیار کرد و پذیرۀ او شد. (تاریخ سیستان ص 10).
اسپهبدان. نام سلسله ای از سلاطین طبرستان بود که آنان را آل دابویه یا بنودابویه یا خاندان دابویه نیز میگفتند. این سلسله در طبرستان و گیلان فرمانروایی میکردند و پایتخت آنان فومن بود و آنها عبارت بودند از: 1- گیل بن گیلانشاه (خدایگان طبرستان ورویان) ... (42) سال 25 هجری قمری 2- دابویه (دابویه) بن گیل... (57) 40 هجری قمری 3- خورشید (اول) بن گیل... 73) 56 هجری قمری 4- فرخان (فروخان) بن دابویه (لقب اسپهبدی را در نخستین جنگ عربی بدست آورد) (107) 90 هجری قمری 5- دادبرجمهر بن فرخان... (120) 103 هجری قمری 6- سارویه بن فرخان... (133) 116 هجری قمری 7- خورشید (دوم) بن دادبرجمهر (در بلاد دیلم بسال 141 هجری قمری درگذشت). خاندان باوند در مازندران: نخستین دولت اصفهبدان 1- باو... سال 45 هجری قمری 2- ولاش (فترت شغور) سال 59 هجری قمری 3- سرخاب (اول) بن باو سال 68 هجری قمری 4- مهرمردان بن سرخاب سال 110 هجری قمری 5- سرخاب (دوم) بن مهرمردان سال 135 هجری قمری 6- شروین (اول) بن سرخاب سال 155 هجری قمری 7- شهریار (اول) بن شروین سال 181 هجری قمری 8- شاپور (جعفر) بن شهریار سال 210 هجری قمری 9- قارن بن شهریار (بسال 217 مسلمانی گزید) سال 222 هجری قمری 10- رستم (اول) بن سرخاب بن قارن سال 253 هجری قمری 11- شروین (دوم) بن رستم سال 282 هجری قمری 12- شهریار (دوم) بن شروین سال 318 هجری قمری 13- رستم بن شروین در پیرامون سال 335-370 هجری قمری 14- دارابن رستم بن شروین سال 355 هجری قمری 15- شهریار (سوم) بن دارا (قابوس وشمگیر وی را کشت) سال 358 هجری قمری 16- رستم (دوم) بن شهریار (تا سال 449) سال 396 هجری قمری (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286). و ابن اسفندیار را در فضایل این خاندان قصه های فراوانست و اشعار شاعرانی چون رشید وطواط ودیگر شاعران محلی (بزبان طبری) را که در مدح آن خاندان سروده اند نقل کرده است، از آنجمله این مطلع را از قصیده ای که مظفری نام شاعری از خراسان در مدح اصفهبد شاه غازی سروده آورده است: جنت عدن است گویی کشور مازندران در حریم حرمت اصفهبد اصفهبدان. و شاه غازی بهر بیت قصیده ده دینار و اسب و قبا وکلاه به وی صله داد. (از تاریخ ابن اسفندیار ج 1 ص 113). و رجوع به تاریخ ادبیات صفا ج 2 صص 46- 49 شود. دولت دوم اصفهبدان (ملوک جبال) : 1- حسام الدوله شهریاربن قارن 466 هجری قمری 2- نجم الدوله قارن بن شهریار 503 هجری قمری 3- شمس الملوک رستم بن قارن (تا سال 515 در طلب فرمانروایی بود) 511 هجری قمری 4- علاءالدوله علی بن شهریار 511 هجری قمری 5- شاه غازی بن علی، نصرهالدوله 534 هجری قمری 6- علاءالدوله حسن بن رستم 560 هجری قمری 7- حسام الدوله اردشیر بن حسن 567 هجری قمری 8- شمس الملوک رستم بن اردشیر 602 هجری قمری (در 21 شوال سال 606 بوضع غافلگیر کشته شد). (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286). دولت سوم اصفهبدان کینخواری ایلخانان در آمل: حسام الدوله اردشیر بن کینخوار سال 635 هجری قمری شمس الملوک محمد بن اردشیر (ابقه وی را به سال 665 کشت) سال 647 ه.ق. علاءالدوله علی بن اردشیر سال 665 ه.ق. تاج الدوله یزدجردبن شهریار سال 675 هجری قمری ناصرالدوله شهریاربن یزدجرد سال 698 هجری قمری رکن الدوله کیخسروبن یزدجرد سال 714 هجری قمری شرف الملوک بن کیخسرو سال 728 هجری قمری فخرالدوله حسن بن کیخسرو (تا سال 750) سال 734 هجری قمری (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287)
اسپهبدان. نام سلسله ای از سلاطین طبرستان بود که آنان را آل دابویه یا بنودابویه یا خاندان دابویه نیز میگفتند. این سلسله در طبرستان و گیلان فرمانروایی میکردند و پایتخت آنان فومن بود و آنها عبارت بودند از: 1- گیل بن گیلانشاه (خدایگان طبرستان ورویان) ... (42) سال 25 هجری قمری 2- دابَوَیْه (دابویه) بن گیل... (57) 40 هجری قمری 3- خورشید (اول) بن گیل... 73) 56 هجری قمری 4- فرخان (فروخان) بن دابویه (لقب اسپهبدی را در نخستین جنگ عربی بدست آورد) (107) 90 هجری قمری 5- دادبرجمهر بن فرخان... (120) 103 هجری قمری 6- سارویه بن فرخان... (133) 116 هجری قمری 7- خورشید (دوم) بن دادبرجمهر (در بلاد دیلم بسال 141 هجری قمری درگذشت). خاندان باوند در مازندران: نخستین دولت اصفهبدان 1- باو... سال 45 هجری قمری 2- ولاش (فترت شغور) سال 59 هجری قمری 3- سرخاب (اول) بن باو سال 68 هجری قمری 4- مهرمردان بن سرخاب سال 110 هجری قمری 5- سرخاب (دوم) بن مهرمردان سال 135 هجری قمری 6- شروین (اول) بن سرخاب سال 155 هجری قمری 7- شهریار (اول) بن شروین سال 181 هجری قمری 8- شاپور (جعفر) بن شهریار سال 210 هجری قمری 9- قارن بن شهریار (بسال 217 مسلمانی گزید) سال 222 هجری قمری 10- رستم (اول) بن سرخاب بن قارن سال 253 هجری قمری 11- شروین (دوم) بن رستم سال 282 هجری قمری 12- شهریار (دوم) بن شروین سال 318 هجری قمری 13- رستم بن شروین در پیرامون سال 335-370 هجری قمری 14- دارابن رستم بن شروین سال 355 هجری قمری 15- شهریار (سوم) بن دارا (قابوس وشمگیر وی را کشت) سال 358 هجری قمری 16- رستم (دوم) بن شهریار (تا سال 449) سال 396 هجری قمری (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286). و ابن اسفندیار را در فضایل این خاندان قصه های فراوانست و اشعار شاعرانی چون رشید وطواط ودیگر شاعران محلی (بزبان طبری) را که در مدح آن خاندان سروده اند نقل کرده است، از آنجمله این مطلع را از قصیده ای که مظفری نام شاعری از خراسان در مدح اصفهبد شاه غازی سروده آورده است: جنت عدن است گویی کشور مازندران در حریم حرمت اصفهبد اصفهبدان. و شاه غازی بهر بیت قصیده ده دینار و اسب و قبا وکلاه به وی صله داد. (از تاریخ ابن اسفندیار ج 1 ص 113). و رجوع به تاریخ ادبیات صفا ج 2 صص 46- 49 شود. دولت دوم اصفهبدان (ملوک جبال) : 1- حسام الدوله شهریاربن قارن 466 هجری قمری 2- نجم الدوله قارن بن شهریار 503 هجری قمری 3- شمس الملوک رستم بن قارن (تا سال 515 در طلب فرمانروایی بود) 511 هجری قمری 4- علاءالدوله علی بن شهریار 511 هجری قمری 5- شاه غازی بن علی، نصرهالدوله 534 هجری قمری 6- علاءالدوله حسن بن رستم 560 هجری قمری 7- حسام الدوله اردشیر بن حسن 567 هجری قمری 8- شمس الملوک رستم بن اردشیر 602 هجری قمری (در 21 شوال سال 606 بوضع غافلگیر کشته شد). (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 286). دولت سوم اصفهبدان کینخواری ایلخانان در آمل: حسام الدوله اردشیر بن کینخوار سال 635 هجری قمری شمس الملوک محمد بن اردشیر (ابقه وی را به سال 665 کشت) سال 647 هَ.ق. علاءالدوله علی بن اردشیر سال 665 هَ.ق. تاج الدوله یزدجردبن شهریار سال 675 هجری قمری ناصرالدوله شهریاربن یزدجرد سال 698 هجری قمری رکن الدوله کیخسروبن یزدجرد سال 714 هجری قمری شرف الملوک بن کیخسرو سال 728 هجری قمری فخرالدوله حسن بن کیخسرو (تا سال 750) سال 734 هجری قمری (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 287)
شعبه ای از آل باوند که از 466 تا 606 هجری قمری / 1073- 1210م. در طبرستان حکومت رانده اند و نام آنان از این قرار است: 1- حسام الدوله شهریار بن قارن بن سرخاب بن شهریار، 37 سال. 2- نجم الدوله قارن بن شهریار، 8 سال. 3- شمس الملوک رستم بن قارن، 4 سال. و پسر او سیف الدین عمادالدوله فرامرز مربی عمادی شاعر بود. 4- علاءالدّوله علی بن حسام الدوله شهریار، 21 سال. 4 (الف) - بهرام بن حسام الدوله شهریار. 4 (ب) - رستم بن دارا بن حسام الدوله شهریار. 5- نصره الدین شاه غازی رستم بن علی، متوفی بسال 558 هجری قمری / 1163 م، 24 سال. 6- شرف الملوک (علأالدوله) حسن بن رستم، 9 سال. 7- حسام الدوله اردشیر بن حسن متوفی بسال 602 هجری قمری / 1205- 1206 م، 34 سال. 8- نصیرالدوله شمس الملوک شاه غازی رستم بن اردشیر، متوفی 606 هجری قمری 1210 م، 4 سال. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو صص 135- 136 بخش انگلیسی)
شعبه ای از آل باوند که از 466 تا 606 هجری قمری / 1073- 1210م. در طبرستان حکومت رانده اند و نام آنان از این قرار است: 1- حسام الدوله شهریار بن قارن بن سرخاب بن شهریار، 37 سال. 2- نجم الدوله قارن بن شهریار، 8 سال. 3- شمس الملوک رستم بن قارن، 4 سال. و پسر او سیف الدین عمادالدوله فرامرز مربی عمادی شاعر بود. 4- علاءالدّوله علی بن حسام الدوله شهریار، 21 سال. 4 (الف) - بهرام بن حسام الدوله شهریار. 4 (ب) - رستم بن دارا بن حسام الدوله شهریار. 5- نصره الدین شاه غازی رستم بن علی، متوفی بسال 558 هجری قمری / 1163 م، 24 سال. 6- شرف الملوک (علأالدوله) حسن بن رستم، 9 سال. 7- حسام الدوله اردشیر بن حسن متوفی بسال 602 هجری قمری / 1205- 1206 م، 34 سال. 8- نصیرالدوله شمس الملوک شاه غازی رستم بن اردشیر، متوفی 606 هجری قمری 1210 م، 4 سال. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو صص 135- 136 بخش انگلیسی)
نام شهر اصفهان را بطلمیوس جغرافی نویس معروف یونان بنقل از اراتستنس (275- 195 قبل از میلاد) چنین آورده است. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 225)
نام شهر اصفهان را بطلمیوس جغرافی نویس معروف یونان بنقل از اراتستنس (275- 195 قبل از میلاد) چنین آورده است. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 225)
نام شهریست که فرخان بزرگ اسپهبد یا اصفهبد ذوالمناقب فرزند دابویه عمارت آن فرمود و آنجا قصر ساخت. (از تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 157). ورجوع به ص 164 و 173 همان جلد و اصفهبد فرخان شود
نام شهریست که فرخان بزرگ اسپهبد یا اصفهبد ذوالمناقب فرزند دابویه عمارت آن فرمود و آنجا قصر ساخت. (از تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 157). ورجوع به ص 164 و 173 همان جلد و اصفهبد فرخان شود
اگر اسپندان داشت، لکن نخورد یا به کسی داد، یا از خانه بیرون افکند، دلیل که او را غم و اندوه کمتر بود. اگر اسپندان دید، دلیل غم بود. اگر بیند اسپندان همی خورد، دلیل که به قدر آن وی را غم و اندوه رسد. اگر بیند کسی اسپندان بدو داد، دلیل که غمی از آن کس بر دل وی حاصل شود. اگر دید او اسپندان به کسی داد، غمی از او بر دل وی حاصل گردد.
اگر اسپندان داشت، لکن نخورد یا به کسی داد، یا از خانه بیرون افکند، دلیل که او را غم و اندوه کمتر بود. اگر اسپندان دید، دلیل غم بود. اگر بیند اسپندان همی خورد، دلیل که به قدر آن وی را غم و اندوه رسد. اگر بیند کسی اسپندان بدو داد، دلیل که غمی از آن کس بر دل وی حاصل شود. اگر دید او اسپندان به کسی داد، غمی از او بر دل وی حاصل گردد.