جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سپهبدان

سپهبدان

سپهبدان
نام پرده ای است از موسیقی. (برهان) (آنندراج) :
چون مطربان زنند نوابخت اردشیر
گه مهرگان خردک و گاهی سپهبدان.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

اسپهبدان

اسپهبدان
جمع اسپهبد، منسوب به اسپهبد، نوایی است در موسیقی قدیم
اسپهبدان
فرهنگ لغت هوشیار

سپاهبدان

سپاهبدان
ستاره قطبی، ستاره ای در انتهای دُم خرس کوچک با اختلاف کمتر از 1 درجه از محل واقعی قطب شمال، میخگاه، سپاهبد، جدی
سپاهبدان
فرهنگ فارسی معین

سپهرداد

سپهرداد
داماد داریوش، والی ولایت ینیانی و سردار جنگ گرانیک که در شجاعت ممتاز بود. وی با سپاهی نیرومند بهمراهی چهل تن از خویشاوندان خود که همه مردمی جنگی بودند، به مقدونیها حمله کرد و بسیاری ازسپاهیان دشمن را مجروح و مقتول ساخت، ولی بدست مقدونیها کشته شد. نام او را ’دیودور’ سپیتربات و آریان سیپیتردات نوشته است، دومی صحیح بنظر می رسد زیرا فارسی کنونی آن سپهرداد است نه سپهرباد. رجوع به ایران باستان ص 1250، 1251، 1731، 1728، 1261، 1091 شود
لغت نامه دهخدا

سپهبدسر

سپهبدسر
سپهبد. دلاور. سردار شجاع (قیاس شود با سپهبددل) :
ز پهلو برفتند پرمایگان
سپهبدسران و گران سایگان.
فردوسی.
بدست سواری که دارد هنر
سپهبدسر و گرد و پرخاشخر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا