سپاهبد. سپهبد. سردار. (برهان) .سپهسالار. (غیاث). فرمانده لشکر. سردار لشکر. (جهانگیری). خداوند لشکر. امیرالجیش. معرب آن اسفهبد (برهان) و اصفهبد: دگرروز گشتاسب با موبدان ردان و بزرگان و اسپهبدان نشست و سگالید از هر دری ببخشید هر کار بر هر سری. دقیقی. باستاد در پیش، نیزه بدست تو گفتی مگر طوس اسپهبدست. فردوسی. که از بیم اسپهبد نامور چگونه گشائیم پیش تو در. فردوسی. داد جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ. منوچهری. قلعۀ دیگرست بر جنوب (سیستان) که اردشیر بابکان بنا کرد، و آنجا هفت روز ببود و اسپهبد سیستان را بنواخت که او را خدمت بسیار کرد و پذیرۀ او شد. (تاریخ سیستان ص 10).