- اسماع
- جمع سمع، گوشها
معنی اسماع - جستجوی لغت در جدول جو
- اسماع
- شنوانیدن سخن، شنوانیدن
- اسماع
- سمع ها، گوش ها، جمع واژۀ سمع
- اسماع
- جمع سمع، گوش ها. اسماع (ا)، شنوانیدن، سرود گفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عزم کردن بر کاری، متفق شدن ج جمع ج جمع
خوار گرداندن بدبخت کردن بیچاره کردن
هفت شدن، فروگذاشتن، هفت ماهه زاییدن، انبوهی درندگان، به دایه دادن به دایه سپردن
آهنگ کردن، خواستن و انجام دادن، جابه جا روییدن، دل بر کار نهادن عزم بر کاری کردن، قصد کردن دل بر کاری نهادن، آهنگ کردن، ثابت عزم بودن در کاری
شتافتن، شتابانیدن، تیزگامی شتافتن شتاب کردن، شتاباندن بشتاب وا داشتن
جمع سجع، آوازهای کبوتروفاخته، سخنهای با قافیه
گوش داشتن، شنیدن آواز
جمع سلع، مانندها، همزادان
فرزند نیک آوردن، نیکو گردیدن، دراز شدن
جمع سمله، لای آن چه تک تالاب گرد آید کاهیده ای اسمعیل از نام ها، آشتی دادن، کهن جامگی
جمع سمر، حکایتها، افسانه ها
رام شدن، جوانمرد گشتن
به بازی وا داشتن، درخشیدن چراغ
سازگاری کردن، همرایی
گوش دادن
بطمع انداختن، آزمند کردن
کوچک و سبک کردن کسی را، دفع کردن
کسی را به طمع انداختن، آزمند کردن
اتفاق و هماهنگی گروهی در امری، متفق شدن، در فقه اتحاد فقها در مسئله ای شرعی، از اصول چهارگانه
طمع ها، زیاده خواهی ها، حرص ها، امیدها، آرزوها، توقع ها، جمع واژۀ طمع
خوار کردن، کسی را حقیر کردن، مغلوب کردن، برانداختن، راندن، دفع کردن
سجع ها، سخن با قافیه گفتن ها، بانگ کبوتران، جمع واژۀ سجع
سمرها، قصه ها و افسانه هایی که در شب بگویند، افسانه های شب، جمع واژۀ سمر
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
گرد آمدن، متفق شدن بر انجام کاری، جمع کردن، در فقه اسلامی به معنی اتفاق کلمه فقها در مسئله ای یا امری
جمع سمر
جمع سجع، آواز خوش پرندگان، سخن موزون