جدول جو
جدول جو

معنی اسماع

اسماع
(اَ)
جمع واژۀ سمع. (ترجمان قرآن علامۀ جرجانی) (دهار). گوشها. (غیاث) : ذکر این کتاب بر اسماع آن خلفاء می گذشت. (کلیله و دمنه). برزویه را پیش خواندو اشارت کرد که مضمون این کتاب را بر اسماع حاضران باید گذرانید. (کلیله و دمنه). و سخن گویند که قبولش استقبال کند نه آنکه بجهد و رنج در اسماع و طباع شنوندگان باید نشاند. (مرزبان نامه). آوازۀ عدل و احسان او اسماع و آذان را گوشوارند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا