- اسقاط
- جمع سقط، متاع ورختهای پست
معنی اسقاط - جستجوی لغت در جدول جو
- اسقاط
- افکندن، انداختن، خطا کردن در سخن، ساقط شدن
- اسقاط
- سقط ها، پاره آجر ها، دشنام ها، فضیحت ها، رسوایی ها، فرومایگان، جمع واژۀ سقط
- اسقاط ((اِ))
- جمع سقط، کالاهای بد، دور انداختنی ها
- اسقاط ((اِ))
- افکندن، انداختن، حذف کردن، از قلم انداختن، فرسودگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناکارآمد
جمع سبط، پسرها
افتادن
جامدانها
دارو در بینی ریختن
به خشم آوردن
جمع سقن، کمرهای باریک
جمع سقم، بیماریها، نادرستی ها بیمار گردانیدن جمع سقم بیماریها مرضها. بیمار کردن
لاتینی تازی شده پیاز دشتی پیاز موش پیاز کوهی
لاغر کردن اسب فربه را
نزدیک آمدن
آب دادن، آب خورانیدن، نوشاندن سیراب کردن، آک کردن
جمع سوط، تازیانه ها
جمع سناط و سناط، کوسگان، ریش بزیان
عدل و داد و برابری و تساوی ج قسط، قسط ها
سوط ها، تازیانه ها، جمع واژۀ سوط
سبط ها، فرزندزادگان، نوادگان، نوه ها، جمع واژۀ سبط
سقم ها، مرض ها، بیماری ها، مقابل صحت ها، نادرستی ها، جمع واژۀ سقم
قسط ها، عدل ها، دادها، نصیب ها، مقدارها، میزان ها، جمع واژۀ قسط
جمع سبط، پسران پسر و پسران دختر
پست تر، فروتر، فرومایه تر
بال مرغ، لغزش در نبشتن، لغزش در سخن، پی هم افکندن، سست دویدن اسپ، خاموشی و شنیدن افتاده، جمع سقطه، پاره های افتاده پاره های ابر نبهره فروش (نبهره قلب تقلبی)، خرده فروش، افتان بسیار سقوط کننده، شمشیر بران که مضروب را زمین افکند
شمشیر بران که پیش از مقطوع به زمین برسد
انداختن سقوط کردن ساقط کردن افکندن
فرسودگی