معنی اسقام - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اسقام
اسقام
- اسقام
- جمع سقم، بیماریها، نادرستی ها بیمار گردانیدن جمع سقم بیماریها مرضها. بیمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اسقام
- اسقام
- سقم ها، مرض ها، بیماری ها، مقابلِ صحت ها، نادرستی ها، جمعِ واژۀ سقم
فرهنگ فارسی عمید
اسقام
- اسقام
- بیمار کردن. (تاج المصادر بیهقی). بیمار گردانیدن: اسقمه اﷲ، بیمار گرداند او را خدای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اسقام
- اسقام
- جَمعِ واژۀ سُقم و سَقم. بیماریها. امراض. (غیاث). اسقام، جماعهالسقم. (دهار)
لغت نامه دهخدا
استام
- استام
- آتش کاو آهنین محش محشه سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی بکار میرود کفچه آتشدان چمچه کمچه آتش کش بیلچه خاک انداز. زین و یراق اسب ساز و برگ اسب
فرهنگ لغت هوشیار