جدول جو
جدول جو

معنی اسجاء - جستجوی لغت در جدول جو

اسجاء
بسیارشیر شدن شتر ماده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الجاء
تصویر الجاء
ناچار کردن، کسی را به کاری وادار ساختن، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسجاع
تصویر اسجاع
سجع ها، سخن با قافیه گفتن ها، بانگ کبوتران، جمع واژۀ سجع
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
رهانیدن. (منتهی الارب). (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (مصادر زوزنی). یقال:انجاه اﷲ، برهاند او را خدای.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سجف
لغت نامه دهخدا
اسجاف ستر، فروهشتن پرده را. (از منتهی الارب). پرده فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی).
- اسجاف بیت، فروهشتن بر خانه پرده را. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ شِ)
دلو دادن. دادن یک دلو و دو دلو. (منتهی الارب). دادن یک دول و یا دو دول: اسجله، داد او را یک دلو و دو دلو. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ رَ / رِ)
روان کردن اشک. (منتهی الارب). اشک راندن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سجن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(رُ کُ)
مهر کردن نامه. (منتهی الارب) : اسحی الکتاب.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام جائی به اصفهان. (تاج العروس). و نسبت بدان ارجائی است، بلرزه درآمدن، چنانکه زمین، ارجاف ناقه، آمدن او مانده و سست و فروهشته گوش که می جنبید، بکاری درشدن. در چیزی شروع کردن. درآمدن در کاری و خوض کردن در آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رجاء، بمعنی کناره و طرف. (غیاث اللغات). نواحی. اطراف. انحاء. گوشه ها: مملکتی فسیح الارجاء.
- ارجاء بئر، نواحی چاه از درون، از بالا تا زیر.
- ارجاء سماء، دو طرف آن. کناره های آسمان، چیزی را بسوی چیزی متوجه گردانیدن. (غیاث اللغات) ، رجوع کردن امری. احاله، نفع بخشیدن. (منتهی الارب) : ارجع اﷲ بیعته، نفع بخشد خدای عقد بیع او را، خریده را بازگردانیدن. (منتهی الارب). پس دادن، دست سپسایگی دراز کردن بگرفتن چیزی. (منتهی الارب) ، ارجاع ابل، فربه شدن شتر بعد لاغری. فربه شدن اشتر پس از نزاری. (تاج المصادر بیهقی) ، در مصیبت ’انا للّه و انا الیه راجعون’ گفتن، غائط کردن. (منتهی الارب). حدث کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ارجع الشیخ، دور بیمار شد پیر و تا یک ماه جسم و طاقت او بحال خود نیامد. (منتهی الارب) ، ارجاع نظر، اعادۀ آن. بار دوم دیدن. بازدید، ارجاع کردن (کاری را) ، محول کردن آن، متولی کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مذهب ارجاء، مذهب خوارج مرجئه. رجوع به مرجئه و ضحی الاسلام ج 3 ص 164 و 318 و 321 و 322 و 323 و 325 و 326 و 328 و 329 و 330 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کِ نَ / نِ)
امیدوار کردن. (غیاث اللغات) ، نام پهلوانی تورانی. (برهان). نام پهلوان افراسیاب. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
ابن ابی ضحاک خال مأمون الرشید. (حبط ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وَ اَ کَ)
اندوهگین کردن کسی را. در اندوه افکندن کسی را. (منتهی الارب). محزون کردن کسی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
قافیه در سخن آوردن. (غیاث) ، بردن باد ابر را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسداء
تصویر اسداء
فرو گذاشتن، به دلخواه رسیدن، نیکویی وبخشش، سخن بافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواء
تصویر اسواء
نهادن هموار ساختن رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجام
تصویر اسجام
روان شدن اشک اشک ریختن شاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجاع
تصویر اسجاع
جمع سجع، آوازهای کبوتروفاخته، سخنهای با قافیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجاد
تصویر اسجاد
سر فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجاح
تصویر اسجاح
آسان گرفتن، در گذشتن بخشیدن، پایین خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقاء
تصویر اسقاء
آب دادن، آب خورانیدن، نوشاندن سیراب کردن، آک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهاء
تصویر اسهاء
ساختن پیشدالان ساختن در گاهی، ساختن گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
اندوهگین کردن، کسی را، محزون کردن، کسی را، گلوگیری، چیرگی، اندوهگینی
فرهنگ لغت هوشیار
جانباز، کسی که برای پول نمی جنگد، ناچار کردن کسی را به کاری، وادار ساختن کسی به انجام دادن امری، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن، مضطر کردن کسی را به کاری، سپردن کار را به خدای، ملجاء گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاء
تصویر انجاء
رهانیدن رهایی دادن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجاع
تصویر اسجاع
جمع سجع، آواز خوش پرندگان، سخن موزون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاء
تصویر ارجاء
((اَ))
جمع رجاء، کنارها، گوشه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاء
تصویر ارجاء
((اِ))
امیدوار کردن، به تأخیر انداختن کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسراء
تصویر اسراء
((اُ سَ))
جمع اسیر، اسیران، گرفتاران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجاء
تصویر انجاء
((اِ))
رهانیدن، رهایی دادن، آشکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الجاء
تصویر الجاء
((اِ))
وادار ساختن کسی به کاری، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسراء
تصویر اسراء
((اِ))
در شب سیر کردن، به سیر درآوردن کسی در شب، معراج پیامبر اکرم (ص)
فرهنگ فارسی معین