جدول جو
جدول جو

معنی اسجاع

اسجاع
جمع سجع، آواز خوش پرندگان، سخن موزون
تصویری از اسجاع
تصویر اسجاع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اسجاع

اسجاع

اسجاع
سجع ها، سخن با قافیه گفتن ها، بانگ کبوتران، جمعِ واژۀ سجع
اسجاع
فرهنگ فارسی عمید

اسجاع

اسجاع
قافیه در سخن آوردن. (غیاث) ، بردن باد ابر را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اسجاع

اسجاع
جَمعِ واژۀ سجع. آوازهای کبوتر و فاخته. (غیاث) ، پستان بشکم وادوسیدن از بی شیری. (تاج المصادر بیهقی). خشک شدن پستان و بر سینه چفسیدن: اَسْحَق َ الضرع، خشک شد پستان شیرده و بر شکم چسبید. (از منتهی الارب) ، سائیده شدن. بسوده شدن. (بحر الجواهر). نرم شدن سول اشتر. (تاج المصادر بیهقی) : اَسْحَق َ خف البعیر، سوده شد سپل شتر. (از منتهی الارب) ، دور کردن. (تاج المصادر بیهقی) : اَسْحَق َ فلاناً، دور گردانید فلان را. اسحقه السفر، دور کرد او را سفر. (منتهی الارب) ، چیزی با هم آوردن
لغت نامه دهخدا

اسباع

اسباع
هفت شدن، فروگذاشتن، هفت ماهه زاییدن، انبوهی درندگان، به دایه دادن به دایه سپردن
فرهنگ لغت هوشیار

اسراع

اسراع
شتافتن، شتابانیدن، تیزگامی شتافتن شتاب کردن، شتاباندن بشتاب وا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار