جدول جو
جدول جو

معنی استغلاب - جستجوی لغت در جدول جو

استغلاب
(مَسَ)
مؤلف فرهنگ آنندراج کلمه را عربی و بمعنی بالیدن نهال آورده و به این معنی در قوامیس نیافتیم. صاحب تاج العروس گوید: استغلب علیه الضحک ، اشتدّ، کاستغرب و غلبه علی نفسه اذا اکرهه.
لغت نامه دهخدا
استغلاب
بالیدن نهال
تصویری از استغلاب
تصویر استغلاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استرلاب
تصویر استرلاب
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، سترلاب، صلاب، صرلاب، سطرلاب، سرلاب، اصطرلاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استلاب
تصویر استلاب
ربودن، دزدیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استغراب
تصویر استغراب
عجیب و غریب دانستن، تعجب کردن، شگفتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استجلاب
تصویر استجلاب
جلب کردن، به سوی خود کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استغلال
تصویر استغلال
استثمار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ نَ کَ / کِ)
سخت بخندیدن. (تاج المصادر بیهقی). نیک سخت بخندیدن. (زوزنی). مبالغه کردن در خنده. و استغرب، مجهولاً کذلک. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غله آوردن خواستن. (منتهی الارب). از چیزی غله گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). از جایی غله گرفتن.
لغت نامه دهخدا
(مَ گُ تَ)
بسته شدن. (تاج المصادر بیهقی). بسته شدن سخن بر...مشکل شدن سخن. یقال: استغلق علیه الکلام. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ / طَ)
دانه برآوردن خوشه. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مُ)
سلب. (زوزنی). ربودن: استلبه، ربود آنرا. (منتهی الارب). شبانه در موضعی که نزول کرد، کردان طمع در استلاب لباس او کردند. (جهانگشای جوینی) ، پوشیدن خبر را، حاجت روا کردن. (منتهی الارب) ، بپایان چیزی رسیدن، تمام علف خوردن ستور. خوردن ستور تمام علف را. (منتهی الارب) : استلفث الرعی، خورد ستور همه علف چراگاه را و چیزی از آن باقی نگذاشت
لغت نامه دهخدا
(مِ خوا / خا)
برگردیدن بوی گوشت سپس سخت گردیدن، بر کسی بغفلت او درآمدن. بر غفلت کسی آمدن. (منتهی الارب). سرزده درآمدن بر کسی
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ سَ)
بریدن. (منتهی الارب). گیاه بریدن. (تاج المصادر بیهقی). درودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ سَ)
دوشیدن خواستن. (منتهی الارب) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: استخبار، نزد اهل عربیت استفهام است که بمعنی طلب فهم میباشد. برخی گفته اند استخبار آن است که امری یا مطلبی قبلاً ذکری از آن رفته باشد ولی مستمع از آن امر یا مطلب چیزی نفهمیده و چون ثانیاً از موضوع آن امر یا مطلب پرسش کند آنرا استفهام گویند و چنانکه ابن فارس در فقه اللغه ذکر کرده و نیز در اتقان در انواع انشاء اشاره به این مطلب کرده و در بعضی کتب دیده شده که استخبار طلب خبر باشد
لغت نامه دهخدا
(پَ)
کشیده شدن چیزی از جائی خواستن. (منتهی الارب). اجتلاب. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(لُ غَ)
ربودن.
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
مرکّب از: استرون، بمعنی ستاره + لامبانئین، بمعنی گرفتن، اسطرلاب. سطرلاب. سترلاب. اصطرلاب. صلاب. آلتی منجمان را که بدان ارتفاع ستارگان را حساب کنند.
لغت نامه دهخدا
(مُ رُوْ وَ وَ)
استکلاب رجل، بانگ کردن مرد همچون سگ تا سگان بشنوند و بانگ کنند و بدان براه و آبادی پی برد. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از استلاب
تصویر استلاب
ربودن به بر یک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحلاب
تصویر استحلاب
دوشیدن خواستن پر شیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخلاب
تصویر استخلاب
درویدن بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
به سوی خود کشیدن، دسترسی خواستن، بازداشت خواستن طلب کشیده شدن چیزی کردن، جلب کردن کشاندن بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعلاب
تصویر استعلاب
ناخوش یافتن، ناخوش شمردن، ناخوشایندگی
فرهنگ لغت هوشیار
گزافخندی بسیارخندی، شگفتیدن شگفتی نمودن غریب شمردن عجب دانستن چیزی را بشگفت آمدن از امری
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. اصطرلاب، اسطرلاب، آلتی استکه منجمان با آن ارتفاع ستارگان راحساب میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغلاط
تصویر استغلاط
دژواخیدن (دژواخ غلظت)، سفت گرداندن، خوشه کردن دانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغلاظ
تصویر استغلاظ
غلیظ دانستن ستبر شمردن چیزی را، غلیظ شدن ستبر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغلاق
تصویر استغلاق
پیچیده سخنی سربسته گویی، آزاد نبودن در خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار
شاماخ پروری (شاماخ غلات) طلب غله کردن غله گرفتن غله برداشتن، طلب غله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرلاب
تصویر استرلاب
((اُ تُ))
ستاره سنج، ابزاری است که برای اندازه گیری محل و ارتفاع ستارگان و دیگر اندازه گیری های نجومی بکار می رود، اسطرلاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغلاظ
تصویر استغلاظ
غلیظ داشتن، غلیظ شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغلال
تصویر استغلال
((اِ تِ))
طلب غله کردن، غله گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استجلاب
تصویر استجلاب
((اِ تِ))
کشاندن، جلب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغراب
تصویر استغراب
((اِ تِ))
غریب شمردن، عجیب دانستن چیزی را، به شگفت آمدن از امری
فرهنگ فارسی معین