- استظلال
- پناه بردن به سایه، در سایه نشستن
معنی استظلال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جداسری خود سری، به خود ایستایی، بلند کردن، فرازیدن، لرزیدن لرزه گرفتن، خودکامگی، فراروی برداشتن و بلند کردن، بلند بر آمدن بجای بلند آمدن، ضابط امر خویش بودن بخودی خود بکاری بر ایستادن بی شرکت غیری، صاحب اختیاری و آزادی کامل یک کشور (دولت و ملت) در امور سیاسی و اقتصادی بدون اعمال نفوذ خارجیان (ظاهرا و باطنا)، بدون مداخله کاری کردن
شاماخ پروری (شاماخ غلات) طلب غله کردن غله گرفتن غله برداشتن، طلب غله کردن
به ستوه آمدن
بر کشیدن شمشیروجزآن
لغزیدن، لغزیدن خواستن
به زیر نگریستن چشم پایین انداختن
گمراه خواستن گمراهاندن سایه جویی، خواهش
نوماه جستن، نوماه دمیدن ماه نو دیدن ماه نو جستن، هویدا شدن ماه نو. یا براعت استهلال. صنعتی است ادبی و آن آغاز کردن سخنی است بطرزی که کاملا مناسب با مقصود باشد و خوش افتد. ماه نو دیدن، جستجوی ماه کردن، هلال دیدن
به خواهی بهبود جویی
ناچیز و خوار کردن
دلیل خواستن دلیل جستن رهنمون جستن، دلیل آوردن حجت آوردن،جمع استدلالات. دلیل آوردن
رواخواست بحلی خواستن حلال کردن طلبیدن، حلال ساختن حلال شمردن، حلال ساختن
خود سالاری
فرنایش، شوند آوری، فرنود زنی، فرنود آوری
آوردن برای ثابت کردن مطلبی
آزادی داشتن، به آزادی کاری کردن، بدون مداخلۀ کسی کار خود را اداره کردن، در علوم سیاسی آزادی دولت ها در ادارۀ امور کشور، تصمیم گیری و قانون گذاری
حلالیت خواستن، مباح دانستن، حلال دانستن
نگاه کردن به آسمان جهت دیدن هلال در شب اول ماه
کسی را ذلیل پنداشتن، خوار و ناچیز شمردن، خوار کردن
استثمار کردن
Independence
Reasoning
рассуждение
независимость
Unabhängigkeit
Argumentation
міркування
незалежність