جدول جو
جدول جو

معنی استرقاء - جستجوی لغت در جدول جو

استرقاء
افسون خواستن
تصویری از استرقاء
تصویر استرقاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آب خواستن، باران خواستن، خشکامار: از بیماریهایست که بیمار از تشنگی نمی رهد (لغت فرس) باران خواستن، آب خواستن، نام مرضی که بیمار آب بسیار خواهد حبن. یا استسقاء بطن. مرضی که موجب شود آب در انساج شکم جمع شود استسقاء بطنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرقاق
تصویر استرقاق
تنک شدن، بنده خواستن، به بندگی گرفتن بنده گرفتن بنده شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
سست اندامی فروهشتگی (فلج) سست شدن نرم گشتن فروهشته گردیدن، سست اندامی سستی فروهشتگی، یا استرخا اعصاب. فالج عصبی. یا استرخا اعضا. فالج اعضا. یا استرخا جفن. فالج پلک. یا استرخا جفن اعلا. فالج پلک فوقانی یا استرخا مثانه. فالج مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبقاء
تصویر استبقاء
((اِ ت ِ))
زنده نگه داشتن، باقی گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استلقاء
تصویر استلقاء
((اِ تِ))
بر پشت خوابیدن، طاق باز خوابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استقراء
تصویر استقراء
((اِ تِ))
جستجو کردن، تحقیق کردن، در منطق، پی بردن به کل از جزء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استسقاء
تصویر استسقاء
((اِ تِ))
طلب آب یا باران کردن، نوعی بیماری که بیمار عطش زیاد دارد و آب بسیار می خواهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرعاء
تصویر استرعاء
((اِ تِ))
نگهبان خواستن، طلب توجه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرضاء
تصویر استرضاء
طلب خشنودی کردن، خشنود کردن، خشنودی، مفرد استرضاعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرشاء
تصویر استرشاء
((اِ تِ))
رشوه طلبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرخاء
تصویر استرخاء
((اِ تِ))
سست شدن، نرم گشتن، فروهشتن، سستی، فروهشتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرقاق
تصویر استرقاق
به بندگی گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استقراء
تصویر استقراء
Induction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
การเหนี่ยวนำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
إسفنجيّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
প্ররোচনা
دیکشنری فارسی به بنگالی