جدول جو
جدول جو

معنی استرخاء

استرخاء((اِ تِ))
سست شدن، نرم گشتن، فروهشتن، سستی، فروهشتگی
تصویری از استرخاء
تصویر استرخاء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استرخاء

استرخاء

استرخاء
سست اندامی فروهشتگی (فلج) سست شدن نرم گشتن فروهشته گردیدن، سست اندامی سستی فروهشتگی، یا استرخا اعصاب. فالج عصبی. یا استرخا اعضا. فالج اعضا. یا استرخا جفن. فالج پلک. یا استرخا جفن اعلا. فالج پلک فوقانی یا استرخا مثانه. فالج مثانه
فرهنگ لغت هوشیار

استرخاء

استرخاء
سست شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). ثَملطَه. ثَلْمطَه. رهل. (بحر الجواهر).
لغت نامه دهخدا

استرضاء

استرضاء
طلب خشنودی کردن، خشنود کردن، خشنودی، مفرد استرضاعات
استرضاء
فرهنگ فارسی معین

استیخاء

استیخاء
خبر جستن. خبر خواستن. یقال: استوخ لنا بنی فلان ما خبرهم، ای استخبرهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استرقاء

استرقاء
افسون کردن خواستن. (زوزنی). افسون خواستن. (تاج المصادر بیهقی). رقیه خواستن. و منه: استرقیته فرقانی رقیه. (منتهی الارب). تعویذ طلبیدن
لغت نامه دهخدا