جدول جو
جدول جو

معنی استرآبادی - جستجوی لغت در جدول جو

استرآبادی(اِ تَ)
منسوب به استرآباد، شهری از بلاد مازندران و میان ساری و جرجان. (سمعانی) ، بوی بردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
- استراحت کردن، راحت کردن. بیاسودن. آسودن. آرمیدن.
، هاء استراحت، گویا بمعنی هاء وقف است. ابن بطوطه در سیاحت نامۀ خود گوید: اسمه خدابنده بخاء معجمه مضمومه و ذال معجم مفتوح و باء موحده و مفتوحه و هاء استراحه
لغت نامه دهخدا
استرآبادی(اِ تَ)
محمد بن علی بن ابراهیم فارسی استرآبادی. رجوع به محمد... و معجم المطبوعات شود، و نیز نام قصبۀ ولایت مذکور است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
استرآبادی
گوش استرآبادی که شاخه و لهجه ای از زبان تبری است، اهل استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

علی بن ابی زید محمد بن علی نحوی استرآبادی، ملقب به فصیحی. در نحو شاگرد عبدالقاهر جرجانی و استاد ملک النحاه حسن بن صافی است. و ابوطاهر سلفی حافظ اصفهانی از فصیحی روایت کند. وی پس از خطیب تبریزی دیری تدریس نحو نظامیۀبغداد میکرد و خطی در نهایت حسن و صحت داشت و کتب بسیاری از ادب بقلم او متداول بوده است. عاقبت او را بعلت تعصب در تشیع از شغل تدریس عزل و ابومنصور جوالیقی را بجای او نصب کردند. وفات وی در ذی حجۀ 516 هجری قمری به بغداد بود. ابن خلکان گوید علت نسبت او را به فصیح نمیدانم شاید منسوب بکتاب الفصیح ثعلب باشد
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ اِ تَ)
کمال الدین بن شمس الدین محمد استرآبادی نجفی. او راست: آیات الاحکام که در 891 هجری قمری نگاشته است. (ذریعه ج 1 ص 42)
غیاث الدین محمد جرجانی. اجازه ای از وی به تاریخ 935 هجری قمری باقی است. (ذریعه ج 1 ص 173)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
از شاعران ایرانی است که از استرآباد برخاست او را خضری استرآبادی نیز می گویند و این بیت از اوست:
ناله پیش چشم بیمارش مکن
فتنه در خوابست بیدارش مکن.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
نجار استرآبادی (شیخ...). جامی در نفحات الانس (ص 204) آرد که: شیخ الاسلام گفته که وی شیخ خراسان است و با شبلی و مرتعش صحبت داشته است
لغت نامه دهخدا
ابن محمد بن محمد بن عبدالله ، مکنی به ابوسعید و معروف به عبدالله استرآبادی. وی حافظ حدیث و مورخ بود. اصل او از استرآباد از نواحی طبرستان است. در سمرقند اقامت کرد و تاریخ سمرقند را نوشت. ابن اثیر از آن تاریخ یاد کرده است. وی به سال 405 هجری قمری به سمرقند درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
استرآبادی. لطفعلی بیک آذر آرد: ازجملۀ ارباب صلاح و اصحاب فلاح است، مدتی سالک طریق نظم بود، آخرالامر بعد از مجاورت آستانۀ رضویه بتحصیل علوم و تنبیه و تهذیب اخلاق حسنه پرداخت. از اوست:
زآن رو خط مشک سود برخاست
آتش بنشست ورود برخاست.
نمود روی تو گلهای باغ را چه کنم
چو آفتاب برآمد چراغ را چه کنم.
(آتشکدۀ آذرچ بمبئی ص 141).
صادقی کتابدار در مجمع الخواص نام او را آورده و از او مذمت کرده است ولی صاحب معاصر الکرام سخت او را ستوده. مؤلف الذریعه وفات او را به سال 1021 هجری قمری نوشته. رجوع به تعلیقات آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 54 و رجوع به ریاض العارفین و مجمعالفصحا ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ مَ لِ)
ابن محمد بن عدی الجرجانی الاسترآبادی، مکنی به ابونعیم. فقیه، حافظ حدیث و از مردم استرآباد بود. از تصنیفات او است: کتاب الضعفاء فی رجال الحدیث در ده جزء. وی به سال 242 هجری قمری متولد شد و در 323 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اِ تَ)
ابن ابی زید محمد بن علی نحوی استرآبادی، ملقب به فصیحی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ اِ تَ)
ابن مسعود ملقب به کمال الدین حنفی. متوفی 961 هجری قمری او راست: شرح منار الانوار نسفی. (هدیه العارفین ج 1 ص 318)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
استرابادی. شاعری است و صاحب مجالس النفائس آرد: اکثر اوقات در سر کار استراباد و جوین میباشد و مردی فقیر است. این مطلع ازوست:
شب که می افتم به پهلوی سگ آن دلفروز
خواب در چشمم نمی آید ز شادی تا بروز.
این مطلع نیز ازوست که میر ننوشته بود:
دی چو پیش آمد به ره آن دلبر رعنا مرا
من ز شرم او را ندیدم او ز استغنا مرا.
و خط غبار خوب مینوشت و بدان مناسبت غباری تخلص میکرد و در موسیقی مهارت تمام داشت و در آخر عمر خود دیوانه شد و با وجود جنون درشد غزال نقشی بست و شهرت گرفت. این بیت میانه خانه بود:
بی خبر بودم زدی سنگ جفا ناگه مرا
از برای دیدن خود ساختی آگه مرا.
(مجالس النفائس ص 77).
و رجوع به مجالس النفائس ص 253 شود
لغت نامه دهخدا
(ثِ اِ تَ / تِ)
مولانا غیاث استرآبادی، ازمردم استرآباد بود و در همین ولایت با صادقی کتابدارصاحب مجمعالخواص مصاحبت داشت. این ابیات از اوست:
خونین کفن به عرصۀ محشر مرو غیاث
تا از تو خجلتی نبود قاتل ترا
نامت زرشک پیش کسی چون نمیبرم
آیا سراغ از که کنم منزل ترا؟
#
شرمسارم ز رفیق شب هجران تا کی
او گریبان مرا دوزد و من پاره کنم.
مضمون بیت اخیر از مولانا شریف تبریزی است که گوید:
همنشین چاک گریبان مرا هرچند دوخت
از نظر نارفته بازم چاک در دامان رسید.
ظاهراًصاحب نتایج الافکار وی را با غیاث الدین محمد بزمی اشتباه کرده است. رجوع به مجمع الخواص ص 250، نتایج الافکار ص 102 و الذریعه ذیل ’دیوان غیاث الاسترآبادی’ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اِ تَ)
ابن علی استرآبادی مازندرانی، ملقّب به عمادالدین. فقیه و قاری و محدث ومتکلم، معاصر شاه طهماسب. وی در سال 995 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: 1- حاشیه بر نهج البلاغه. 2- رسالۀ اثبات الواجب. 3- رسائلی در اصول قرائت ابن کثیر و نافع و ابوعمر. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 152). نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اِ تَ)
شیعی، ملقّب به شرف الدین. متوفی در حدود سال 965 یا 970 هجری قمری او راست: 1- تأویل الایات الباهره فی فضل العترهالطاهره. 2- الفوائدالغرویه فی شرح الجعفریه. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 745)
ابن کمال الدین محمود استرآبادی. وی در اصل از مردم مکه بود. و شرح ممزوج و بسیطی بر ’قانون’ ابن سینا نوشته است. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1312)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اِ تَ)
ابن محمدجعفر استرآبادی تهرانی. فقیه و مطلع در علم اصول و هیئت بود و در سال 1315 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- البردالیمانی فی الفاظالمعانی. 2- بروزالرموز فی متصرفات المسائل و متجدداتها. 3- البروق اللامعه فی شرح الزیارهالجامعه. 4- تحریرالاصول فی اصول الفقه. 5- غایهالاّمال و بروج العروج فی الهیئه. 6- کلیات القواعد الفقهیه و مندمجاتها. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 30). و رجوع به مصنفی علم الرجال ص 324 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
استرآبادی. یا رضی الدین استرآبادی. امام رضی الدین محمد بن حسن استرآبادی که در حدود سال 700 هجری قمری زنده بوده و به خط خود در آخر نسخۀ خطی کتابش (شرح الکافیه) نوشته (...شوال سنۀ 684 هجری قمری). صاحب روضات الجنات گوید: ’من ازاسم و شرح و حال وی اطلاع بیشتر ندارم جز اینکه او در سال 683 هجری قمری تألیف کتاب (شرح الکافیه) را بپایان رسانده است. دوست مورخ من شمس الدین بن عزم در مکه به من گفت: وفات رضی به سال 684 یا 676 هجری قمری بودولی من در آن شک دارم. ’ او راست: 1- شرح رضی علی کافیه بن الحاجب، که در بالا اشارت رفت. 2- شرح رضی فی علم الصرف (شرح الشافیه) و آن شرح (مقدمۀ ابن الحاجب فی التصریف) است. (از معجم المطبوعات ج 1). رجوع به فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 42، 324، 326، 356، 361، 363 و 366 و روضات الجنات ص 287 و تاریخ مغول ص 505 وفرهنگ فارسی معین بخش اعلام و ریحانه الادب ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ اَ دِ)
ابن موسی استرآبادی معاصر شیخ بهائی است و حاشیه بر تهذیب علامه حلی دارد احوالش در امل الاّمل آمده است. (ذریعه ج 6 ص 120)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ اِ تَ)
ابن سلطان محمد. وی شاگرد شیخ بهائی بود و در 1078 هجری قمری کشته شد. او راست: دستور الوزراء. (ذریعه ج 8 ص 170 و ج 3 ص 474). صاحب ریاض العلماء او را به لقب عزالدین خواند و ’الاشکال الاربعه’ در منطق به وی نسبت کرده است. (ذریعه ج 2 ص 111)
لغت نامه دهخدا
(حِ اَ تَ)
از شاعرات استرآباد و دختر خواجه هادی است. شعر او را در مرآت الخیال ص 337 و تذکرۀ روز روشن آورده است. ولیکن در این تذکره نام پدر او راهلالی استرآبادی یاد کرده است. (الذریعه ج 9 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
استرآباد. دهی نزدیک جرجان. (منتهی الارب). شهریست (بناحیت دیلمان) بردامن کوه نهاده بانعمت و خرم و آبهای روان و هوای درست و ایشان به دو زبان سخن گویند یکی به لوترای استرابادی و دیگری به پارسی کردانی و از وی جامه های بسیار خیزد از ابریشم چون مبرم و زعفوری گوناگون. (حدودالعالم). شهری بجنوب شرقی بحر خزر بمشرق بندر گز. ناحیتی از مازندران نزدیک جرجان. (نخبهالدهر دمشقی).
خلاصۀ جغرافیای تاریخی: استرآباد فعلی شامل دو ناحیۀ مهم بوده یکی در شمال موسوم به دهستان و دیگری در جنوب موسوم به ورکان. دهستان شامل ساحل جنوب شرقی بحر خزر و قسمتی از ناحیۀ فعلی شمال اترک بوده و ورکان شامل تمام ناحیه ایست که رود گرگان فعلی از آن میگذرد. دهستان مسکن طوایفی موسوم به ده بوده و این کلمه در زبان فارسی قدیم بمعنی راهزن و دشمن است. درین ناحیه خرابه های شهر قدیمی موسوم به مشهد مصریان دیده میشود که در شمال رود اترک در خاک روس واقع شده و به حاصل خیزی مشهور بوده ولی فعلاً بائر است، مرکز دهستان شهر آخور بوده. ورکان که یکی از قسمتهای هیرکانی بوده در زاویۀ جنوب شرقی بحر خزر واقع و تقریباً شامل قسمت عمده استرآباد فعلی میشود که حدّ فاصل بین مازندران و دهستان است، دو رود مهم ّ اترک و گرگان آنرا مشروب و حاصلخیز کرده و در موقع طغیان آبهای آنها راکد و موجب تبهای مختلف و بدی هوای ناحیه میشود. گرگان چون فاصله بین طوایف بادیه نشین و شهرنشین ایران بوده و در دوره های قدیم مخصوصاً در زمان ساسانیان در تاریخ اهمیت نظامی داشته و برای جلوگیری از هجوم بادیه نشینان قلعه هائی در آن ساخته بودند مانند شهرستان یزدگرد و شهر فیروز و همچنین دیواری در شمال این ناحیه برای جلوگیری از طوایف خارجی ساخته شده بوده است که از گمش تپۀ فعلی شروع شده و از شمال گنبد قابوس گذشته به خواجه ختم میشود. شهر قدیم گرگان در نزدیک گنبد قابوس کنونی واقع و در زمان اعراب خرابی بسیار به آن وارد آمد ولی مجدّداً ساخته شد تا در زمان مغول بکلی خراب گردید بقسمی که دیگر هیچوقت به اهمیّت سابق خود نرسید.
اوضاع طبیعی: استراباد از شمال محدود است به رود اترک و از مشرق بخراسان و از جنوب شاهکوه آن را از شاهرود و بسطام جدا میکند و از طرف مغرب حدّ بین استراباد و مازندران طبیعی نیست و از کوههای هزارجریب شروع شده به کردمحله درکنار خلیج استراباد و در مقابل دماغۀ میانکاله ختم میشود. استرآباد را میتوان بسه ناحیۀ طبیعی تقسیم کرد از این قرار: اول، صحرای ترکمن که بین اترک و قراسو واقع و شامل جلگۀ حاصلخیز فندرسک است. دوم، استرآباد و ساحل بحر خزر. سوم، قسمت کوهستانی جنوبی. صحرای ترکمن جلگۀ مسطّح همواریست و دو رود بزرگ اترک و گرگان از آن گذشته و از جنوب به قراسو محدود میشود. بستر این سه رود قریب پنج یا شش متر پست تر از سطح صحراست. صحرای ترکمن بعرض 50 و طول 150 کیلومتر و تقریباً مسطح و شیب کمی بطرف مغرب دارد و در آن هیچ ناهمواری و برجستگی جز بعضی تپه های مصنوعی دستی مانند اتنون تپه (تپه کلا) و تخماق تپه دیده نمیشود، سابقاً که سطح بحر خزر بالاتر بوده این صحرا را آب گرفته و رودهای اترک و غیره رسوبات خفیفی درین قسمت بجا گذاشته و سنگهای درشت تر را در قسمتهای علیا جای داده است ولی بعدها در موقعی که سطح بحر خزر کم کم پست شده رودهادر رسوباتی که قبلاً آورده بودند برای خود مجرائی تشکیل داده و فعلاً در شن جاریست. ناحیۀ دوم که بین قراسو و کوهستان واقع شده حاصلخیزترین قسمت استرآباد ومرکب از تپه ها و ارتفاعات مختلفی است و هرچند در تمام آنها سنگهائی دیده میشود ولی روی سنگها را طبقۀ گل رس نازکی فراگرفته که برای روییدن اشجار بسیار مناسب است. در دره های بین این ارتفاعات اراضی رسوبی بسیار حاصلخیزی دیده میشود که به واسطۀ آبهای رودها تشکیل یافته و اراضی حاصلخیز فندرسک و استراباد و بندر گز جزء آن است. رودهائی که این ناحیه را مشروب میکند بسیار و اسامی مخصوصی ندارد و هر یک از آنها به اسم قریه ای است که به آن نزدیک تر میباشد و به واسطۀنهرهائی که حفر شده از این آبها استفادۀ کامل میشود.
ناحیۀسوم شامل تمام دامنۀ شمالی شاه کوه و در قسمتهای مرتفع بکلی بیحاصل و در قسمتهای مرتفع متوسط پوشیده ازمراتع وسیع و در قسمتهای پست تر مستور از جنگل است. قلل مهم ّ جنوبی استرآباد عبارت است از: قزلق و سیاه خانه و حاجی آباد که شاهرود را از استرآباد جدا میکند. هر یک از سه ناحیۀ استرآباد دارای آب و هوا و وضع مخصوصی است. هوای صحرا در تابستان و پائیز گرم و خشک، در زمستان بی نهایت سرد و پوشیده از برف، در بهارسبز و خرم و معتدل است، در قسمت متوسط استراباد هوابسیار معتدل و مرکبات بخوبی در آن بعمل می آید. قسمت کوهستانی آن ششماه پوشیده از برف و ششماه دیگر سبز و دارای مراتع وسیع برای پرورش گله است. حیوانات استراباد با سایر نواحی تفاوت دارد مخصوصاً اسبهای ترکمن معروف و یکی از بهترین نژاد اسبهای ایران است و اقدامات اخیر دولت در تربیت آن و اسب دوانی سالیانه که در موقع پائیز بعمل می آید در ترقّی جنس اسبان کمک بزرگی میکند. گوسفندهای ترکمنی از حیث پشم و مواد دیگراز اغلب انواع گوسفندها بهتر و فایدۀ آن بیشتر میباشد. اهالی استراباد به دو دسته تقسیم میشوند: اوّل ایلات که در صحرا ساکن هستند، دوم شهرنشینها که در قسمتهای مرکزی و جنوبی سکنی دارند، شغل ایلات تربیت اغنام و حرفۀ شهرنشینان فلاحت و زراعت است. هرچند سابقاً طوایف ترکمن دست اندازی بنواحی مختلفۀ مجاور میکردند، و سبب خسارت کاروانها میشدند ولی مسبب حرکات آنها دولت تزاری روس بود و اکنون که وضعیّات تغییر کرده و ترکمنها به واسطۀ ایجاد مدارس به وظایف خود آشناشده اند از حرکات خود دست کشیده و بمحلی که زندگانی آنها را تأمین میکند علاقه پیدا کرده اند. لهجۀ اهالی استرآباد و حوالی آن بر حسب مجاورت ولایات همسایه تغییر پیدا میکند، مثلاً در مغرب شبیه به مازندرانی و در مشرق شبیه به لهجۀ اهالی خراسان و در جنوب شبیه به سمنانی است. دامنه های کوههای استراباد چنانکه اشاره شد بینهایت حاصلخیز و پرجمعیت است و عدّۀ قری درفندرسک بیشتر میباشد. استراباد را از حیث تقسیمات سیاسی میتوان به ده قسمت تقسیم کرد از این قرار: 1- صحرا. 2- انزان. 3- سدن رستاق. 4- کوهپایه. 5- استرابادرستاق. 6- ملک. 7- کتول. 8- فندرسک. 9- رامیان. 10- کوهسارات و حاجی لر.
مرکز حکومت استراباد شهر استراباد است که در روی تپه در طرف شمال قزلق کوه واقع شده و رود استراباد که شعبه قراسو است از آن میگذرد، عرض شمالی آن 40 دقیقه و 36 درجه و طول شرقی آن 54 درجه و 36 کیلومتری دریا قرار گرفته و ارتفاع آن 116 متر است. استراباد دارای موقع مهم تجارتی و نظامی میباشد و این اهمیت را در دوره های قدیمه نیز داشته است. اسم قدیمی آن استرک بوده و بعدها کم کم استرآباد شده و در اواخر صفویه مکرر این شهر مورد نهب و غارت واقع شده و خراب گردیده، در زمان نادرشاه حصاری بر آن کشیده شده و در ابتدای سلطنت قاجاریه حصار آن تعمیر گردید. از بناهای قدیمی آن بنای شاه عباس اول است که در موقع تعمیر آثار قدیمی آن از میان رفته و به واسطۀ شدت بارندگی اغلب خانه های شهربا سنگ ساخته شده و دارای مساجد و مدارس قدیمۀ متعدده میباشد. جمعیت تقریبی آن حدود 15000 نفر و اهمیت تجارتی آن از قدیم و بواسطۀ جادۀ معروف به ابریشم بوده که از مشرق به مشهد و هرات و از مغرب به آذربایجان و بغداد متصل میشده و فعلاً علاوه بر آن جاده ها راهی بشاهرود و راه هائی به بحر خزر و طهران دارد و بهمین دلیل انبار و مرکز معاملات مال التجاره های آسیای مرکزی و ایران بوده ولی پس از کشیدن راه آهن ماوراء ترکستان اهمیت تجارتی آن کم شده و اغلب مال التجاره های آسیای مرکزی بتوسط آن حمل میشود. بندر طبیعی آن بندرگز و بندر شاه و سابقاً بندر آن آبسکون بوده که محل آن معلوم نیست. در داخل مسجد عباسعلی استراباد چشمه ایست که اهالی آنرا نظرکرده میدانند و در اطراف آن دهات متعدده واقع شده که اغلب حاصلخیزند. صحرای ترکمن از شمال محدود است به رود اترک و از مغرب به بحر خزر و از مشرق به کوههای قوچان و از جنوب به رود گرگان. این صحرا مسکن طوایف ترکمن است که به دو دسته تقسیم میشود: اول ترکمن های یموت که پانزده تیره و تیره های مهم آن جعفربای، آتابای، آق آتابای و چارواردوچی هستند، دوم ترکمن های کوکلان که بیست وهفت تیره و تیره های مهم آن کرخ، قرابی خان، آی درویش و تسمیک میباشد. ایلات ترکمن دارای گله های متعدد هستند که در چراگاه های صحرا پرورش مییابند و جنس گوسفندهای آنها مشهور و محصولات گله های آنها بسیار است، مهمترین صنایع دستی آنهابافتن قالیها و تنگ اسب و خورجین و غیره و عدّه ای از آنها نیز دارای قایقهای بزرگی هستند که در سواحل بحر خزر با مهارت مخصوصی مسافر و مال التجاره حمل میکنند. شهرهای مهم ولایت استراباد که اهمیت تاریخی دارد عبارت است از: گرگان، بندر گز و فندرسک. گرگان شهر قدیمی بوده که تا قبل از مغول اهمیت بسیار داشته و محل آن در کنار رود گرگان به دو قسمت تقسیم میشده یکی شهرستان و دیگری بکرآباد که بواسطۀ پلی به هم متصل بوده اند. مقبرۀ قابوس وشمگیر در سه کیلومتری این شهرو معروف به گنبد قابوس و از آثار آل زیار است. تقسیمات ولایت استرآباد بقرار جدول صفحۀ بعد است.
و رجوع به تاریخ سیستان ص 390 و تاریخ بیهقی چ ادیب صص 560- 561 و ترجمه تاریخ یمینی ص 370 و 379 و لباب الالباب ج 1 ص 304 و فهرست جهانگشای جوینی ج 2 و فهرست ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو و نزهه القلوب ج 3 ص 159 و 160 و روضات الجنات ص 287 و مرآت البلدان ج 1 و فهرست مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه و ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 58 و فهرست سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو و ایران باستان ص 114، 133، 1430، 1492، 1508، 1620، 1623، 1640، و یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 16 و رجوع به هیرکانی شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
منسوب به اسدآباد همدان و جماعتی از مشاهیر علماء و محدثین بدان نسبت دارند. (انساب سمعانی) (معجم البلدان) ، دندان افکندن شتر بهشت سالگی. (منتهی الارب) ، شش شدن. (تاج المصادر بیهقی). شش تن شدن قوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
جمال الدین (سید...) مشهور به افغانی. رجوع به جمال الدین (سید...) شود، جمع واژۀ ست ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی به قم: این دیوار (باروی محیط بقم) به سرفت وجبل و کشویه و اسفراباد متصل شد. (تاریخ قم ص 35)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ اِ تَ)
ابن رضی الدین محمد بن شرفشاه حسینی شافعی. ملقب به رکن الدین و ساکن موصل بود و در آنجا در 715 هجری قمری درگذشت. او راست: ’حل العقد والعقل’ در اصول و جز آن که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 373) یاد شده است. (ذریعه ج 6 ص 32 و 23). وی شاگرد خواجۀ طوسی بود و هفتاد سال عمر کرد. (ذریعه ج 2 ص 16)
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ اَ تَ)
میرسید... از معاصران صادقی کتابدار (قرن 10 هجری) و شاعر بود. از اوست:
ناز چشم ستم انگیز ترا بنده شوم
رنجش مصلحت آمیز ترا بنده شوم.
(از مجمعالخواص ص 95 و 96) (از الذریعه قسم 1 از جزء 9 ص 105) (از فرهنگ سخنوران)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
شاعری از سادات استراباد و ماهر در علوم حکمیه و فن طب بود و به سال 881 هجری قمری درگذشت. بیت ذیل از اوست:
گر قدم رنجه کنی سوی حکیمی چه شود
تانثار تو کند نقد دل و جان بر سر.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حُ یِ اَتَ)
فضل الله بن ابی محمد عبدالرحمان جلال الدین استرآبادی تبریزی حروفی. مؤسس فرقۀ حروفیان متخلص به نعیمی که در 741 هجری قمری متولد و در 796 هجری قمری کشته شد. او راست: أنفس و آفاق به نظم فارسی. جاودان کبیر به فارسی. عرف نامه به فارسی. (هدیه العارفین ج 1ص 822). و رجوع به حروفیان و نعیمی استرابادی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ اِ تَ)
میرسیدحسن قاضی استرآبادی است. میرعلی شیر طبع او را ستوده و سام میرزا گوید عبیدخان ازبک وی را به جرم شیعیگری در 939 هجری قمری بکشت و در آتشکده نامش حسن آمده و احوالش در روز روشن بنقل از نگارستان سخن و قاموس الاعلام نیز دیده میشود. (ذریعه ج 9 ص 235). او راست:
توان به هجر تو آسان وداع جان کردن
ولی وداع تو آسان نمیتوان کردن.
(مجالس النفایس میر علی شیر، ص 78) (تحفۀ سامی) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استرآباد
تصویر استرآباد
دهی نزدیک جرجان
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی از توابع دهستان تلارپی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از قطعات آوازی شرق مازندران که به آن کنار شهری نیز گویندنک
فرهنگ گویش مازندرانی
استرآباد یکی از مناطق تاریخی و قدیمی در شرق مازندران است
فرهنگ گویش مازندرانی
استرآباد، ستاره آباد، گرگان امروزی و ناحیه ای از جر کلباد
فرهنگ گویش مازندرانی