استرابادی. شاعری است و صاحب مجالس النفائس آرد: اکثر اوقات در سر کار استراباد و جوین میباشد و مردی فقیر است. این مطلع ازوست: شب که می افتم به پهلوی سگ آن دلفروز خواب در چشمم نمی آید ز شادی تا بروز. این مطلع نیز ازوست که میر ننوشته بود: دی چو پیش آمد به ره آن دلبر رعنا مرا من ز شرم او را ندیدم او ز استغنا مرا. و خط غبار خوب مینوشت و بدان مناسبت غباری تخلص میکرد و در موسیقی مهارت تمام داشت و در آخر عمر خود دیوانه شد و با وجود جنون درشد غزال نقشی بست و شهرت گرفت. این بیت میانه خانه بود: بی خبر بودم زدی سنگ جفا ناگه مرا از برای دیدن خود ساختی آگه مرا. (مجالس النفائس ص 77). و رجوع به مجالس النفائس ص 253 شود