سبک شمردن کسی را. (منتهی الارب). سبک گردانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سبک داشتن. (تاج المصادر بیهقی) : شنودم که بخلوتها خلعت ها را استخفاف کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 502).
سبک شمردن کسی را. (منتهی الارب). سبک گردانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سبک داشتن. (تاج المصادر بیهقی) : شنودم که بخلوتها خلعت ها را استخفاف کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 502).
پنهان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نهان و پوشیده گردیدن. (منتهی الارب). استتار: که مثل چنان خصمی که ضعیف شده باشد و ستور تواری و استخفاء بر وی حال فروگذاشته هم در آن وهلت چگونه او را مهلت دهند. (جهانگشای جوینی).
پنهان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نهان و پوشیده گردیدن. (منتهی الارب). استتار: که مثل چنان خصمی که ضعیف شده باشد و ستور تواری و استخفاء بر وی حال فروگذاشته هم در آن وهلت چگونه او را مهلت دهند. (جهانگشای جوینی).
در منتهی الارب گوید: گویند: خذ ما استطف لک، بگیر هرچه بدست تو نزدیکتر باشد. و مؤلف تاج العروس گوید: و قولهم خذ ما طف لک و اطف لک و استطف لک، ای خذ ما ارتفع لک و أمکن کما فی الصحاح و زادغیره دنا منک و تهیاء و قیل اشرف و بدا لیؤخذ و المعنیان متجاوران. در یک نسخه از مصادر زوزنی متعلق به کتاب خانه مؤلف آمده است: الاستطفاف، بروز آمدن، ودر نسخۀ دیگر: بزور آمدن و ظاهراً صورت اوّلی صحیح است، و شاید بروی آمدن باشد. و در کنزاللغات: استطفاف، بر بالای چیزی برآمدن و ممکن بودن و آسان بودن، مانند بنده گردانیدن. (منتهی الارب)
در منتهی الارب گوید: گویند: خذ ما استطف لک، بگیر هرچه بدست تو نزدیکتر باشد. و مؤلف تاج العروس گوید: و قولهم خذ ما طف لک و اطف لک و استطف لک، ای خذ ما ارتفع لک و أمکن کما فی الصحاح و زادغیره دنا منک و تهیاء و قیل اشرف و بدا لیؤخذ و المعنیان متجاوران. در یک نسخه از مصادر زوزنی متعلق به کتاب خانه مؤلف آمده است: الاستطفاف، بروز آمدن، ودر نسخۀ دیگر: بزور آمدن و ظاهراً صورت اوّلی صحیح است، و شاید بروی آمدن باشد. و در کنزاللغات: استطفاف، بر بالای چیزی برآمدن و ممکن بودن و آسان بودن، مانند بنده گردانیدن. (منتهی الارب)
سبک گردانیدن: استزفّه السیر، سبک گردانید اورا سیر. (منتهی الارب). و مؤلف تاج العروس گوید: استزفه السیر، هکذا فی النسخ و صوابه السیل، استخفه فذهب به کما هو نص المحیط و الاساس و مثله فی العباب، رفتن در راه، پاسپرده شدن راه، جاری گشتن. جاری گردیدن. (منتهی الارب)
سبک گردانیدن: استزفّه السیر، سبک گردانید اورا سیر. (منتهی الارب). و مؤلف تاج العروس گوید: استزفه السیر، هکذا فی النسخ و صوابه السیل، استخفه فذهب به کما هو نص المحیط و الاساس و مثله فی العباب، رفتن در راه، پاسپرده شدن راه، جاری گشتن. جاری گردیدن. (منتهی الارب)
خلیفه کردن کسی را بجای خود. (منتهی الارب). بجای کسی ایستادن خواستن. ایستیدن خواستن بجای کسی. (تاج المصادر بیهقی). بیستادن خواستن بجای کسی. (زوزنی). خلیفه خواستن کسی را. کسی را جانشین خویش کردن.
خلیفه کردن کسی را بجای خود. (منتهی الارب). بجای کسی ایستادن خواستن. ایستیدن خواستن بجای کسی. (تاج المصادر بیهقی). بیستادن خواستن بجای کسی. (زوزنی). خلیفه خواستن کسی را. کسی را جانشین خویش کردن.