جدول جو
جدول جو

معنی استفاف

استفاف(مَ دَدْ دَ هََ دَ / دِ)
سف ّ. (زوزنی). سفوف ساختن. (منتهی الارب). سفوف کردن، فراگرفتن کبوتر ازبهر بچه. (تاج المصادر بیهقی). مرغ داشتن برای بچه کردن. جهت چوزه بیرون آوردن، داشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با استفاف

احتفاف

احتفاف
گرد گردی (طواف)، خوردن آن چه در دیگ باشد تا ته خوردن کاسه لیسی
احتفاف
فرهنگ لغت هوشیار

استقفاف

استقفاف
باران خواستن، چکیده خواستن چکیده گیری سرشک گیری در ترنجیدن (ترنجیدن کوفته شدن و چین به هم رساندن)
فرهنگ لغت هوشیار

استکفاف

استکفاف
دست پیش کسی دراز کردن، گرد آمدن چنبره زدن، پیچیده شدن: موی
استکفاف
فرهنگ لغت هوشیار

استعفاف

استعفاف
پاکدامنی خواستن، به پاکی گراییدن، پارسایی باز ایستادن از ناروا کاری
فرهنگ لغت هوشیار

استخفاف

استخفاف
خوار خواست، شرمسار خواستن، خواری سبک داشتن خفیف دانستن خوار شمردن، سبکی خواری، جمع استخفافات
فرهنگ لغت هوشیار