جدول جو
جدول جو

معنی استانوس - جستجوی لغت در جدول جو

استانوس
استانوز. قصبۀ کوچک ناحیۀ مرکزی، در انطالیه قضای مرکز سنجاق تکه از ولایت قونیه قریب 60 هزارگزی شمال غربی انطالیه، بساحل نهری بهمین نام. موقع آن مرتفع و هوایش معتدل و روح افزا و محل تابستانی انطالیه باشد. (قاموس الاعلام ترکی) ، کشتن کسی راعوض کسی. کشتن قاتل را بعوض مقتول: استباء القاتل بالقتیل، کشنده را بجای کشته کشت. (از منتهی الارب)
استانوز. قصبه ایست در قضای مرکزی ولایت و سنجاق انقره (انگوریه) قریب به 25 هزارگزی غربی شهر آنقره، در محلی که نهر چارسو به شعبه آنقره از رود خانه سکاریه ریخته میشود، و وقتی در شمار مرکز ناحیۀ ملحق بقضای مرکز بوده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اورانوس
تصویر اورانوس
(دخترانه)
نام هفتمین سیاره منظومه شمسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استاسیس
تصویر استاسیس
(پسرانه)
از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اختاپوس
تصویر اختاپوس
نوعی جانور نرم تن دریایی و بزرگ، با بدن گرد، سر بزرگ نرم و هشت بازوی دراز و نیرومند، اختاپوت، هشت پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورانوس
تصویر اورانوس
هفتمین سیارۀ منظومۀ شمسی به نسبت فاصله از خورشید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاندن
تصویر استاندن
ستاندن، باز گرفتن چیزی از کسی، گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیناس
تصویر استیناس
انس گرفتن، مانوس شدن، الفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقیانوس
تصویر اقیانوس
بحر محیط، دریای بسیار بزرگ، هر یک از پنج پهنۀ گستردۀ آب شور با دریاها و جزیره های بسیار که به هم متصل هستند و اطراف کرۀ زمین را فرا گرفته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استراتوس
تصویر استراتوس
ابر استراتوس، نوعی ابر باران زا به شکل نوار دراز
فرهنگ فارسی عمید
بمعنی سنبل گندم، یکی از مسیحیان رومی و رفیق پولس حواری. (رسالۀ رومیان 16: 9) (قاموس کتاب مقدس) ، استادعلم در اصطلاح امروز نام قسمتی از منسوج است که خیاطان فاضل آرند یا بسرقت برند. (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به دم قیچی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
استاس. یکی از مشاهیر شعرای باستانی روم. مولد او بسال 61 میلادی در شهر ناپل و وفات در سنۀ 96 بوده است و او در زمان حیات بسیار مشهور بود و صلات گرانبها از ممدوحین خود درمی یافت. چندین منظومه و قصائد و مدایح بسیار دارد. آثار وی شامل چند مجلد در دست است و بارها طبع و نشر شده است
یکی از شعرای هازل و فکاهی روم قدیم. او در مائۀ دوم قبل از میلاد میزیست و قریب 40 مضحکه نوشته است. از اینهمه بجز بعض جملات چیزی بجا نمانده است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گلی است از نوع پلمباژینه استاتیسه
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ کَ / کِ)
استئناس. انس گرفتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). خوگر شدن. (زوزنی). مأنوس شدن. خو گرفتن. الفت و محبت گرفتن. انس و الفت گرفتن. (غیاث). انس. تأنس. محبت. دوستی. آرام یافتن به. رفتن توحش:
این قصیده که من فرستادم
دل و جان را بدوست استیناس.
مسعودسعد.
بعد از آن او را (امیرنصر را) بخدمت خواند (سلطان محمود) و بمشاهدت وی استیناس نمود و او در سفر و حضر ملازمت خدمت میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 440). مثل اهل ارشاد مثل صیاد استاد است که جانور متوحش را... بمقام استیناس می رساند. (انیس الطالبین بخاری)، اسجاف لیل، تاریک شدن شب. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
رجوع به استیناس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ هَُ)
استانپ. نام خاندان بزرگی در انگلستان. چند تن از رجال معروف این خاندان از اوائل قرن 17 میلادی متعهد مناصب مهم کشوری و لشکری بودند. مشهورترین آنان جیمز استانهپ، فرمانده سپاه و سیاستمدار انگلیسی است. مولد او پاریس 1673 و وفات 1721 میلادی ، دل بردن. (منتهی الارب) ، خریدن می را. خریدن شراب را. خمر خریدن از بهر خوردن. (تاج المصادر بیهقی) : استباءالخمر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ وُ یی)
سلسله جبالی است که از کوه کاخته تا دماغۀ شرقی بمسافت 6000 هزارگزی امتداد یافته قسمت جنوب شرقی آن در خطۀ داوریه، حدود چین را جدا می سازد، و از این محل به ایالت اوخوچق امتداد می یابد آنگاه مانند یک بازو جبال کامچاتکا را به درازا می کشاند. بلندترین قله های آن از 2500 گز تجاوز نمی کند. معادن طلا، مس، آهن، توتیا و غیره در این قطعه بسیار است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از نویسندگان مشهور انگلستان. مولد وی 1620 میلادی در شهر کومبرلو. وفات در سنۀ 1678 در لندن. او راست: تاریخ فلسفه و بعض آثار دیگر
جان رلاندز. معروف به هنری مرتن، کاشف افریقای مرکزی. وی بدانجا لیونگستن را بازیافت. مولد استانلی دنبی (گال) (1841- 1904)
لغت نامه دهخدا
یا استان کس یا استان کو. جزیره مستطیل و تنگی است در بحرالجزائر مقابل ساحل جنوب غربی آناطولی در دهانۀ خلیج مستطیل معروف به استانکوی کورفزی. از شمال شرقی بسوی جنوب غربی بین 36 درجه و 40 دقیقه و 36 درجه و 55 دقیقۀ عرض شمالی و 24درجه و 36 دقیقه و 15 ثانیه و 25 درجه و 2 دقیقۀ طول شرقی ممتد است. طول آن 40 و حدّ وسط عرض وی 8 هزار گز است و بتدریج رو به جنوب غربی باریک و از شمال رو بجنوب پهن شده بشکل سر مرغی و به صورت یک چکش درمی آید، کوهی مسمّی به ’دیخیووونو’ در طول این جزیره امتداد دارد و در برزخ واقع در جهت جنوب غربی ارتفاع آن بکلی کم میشود و دوباره در شبه جزیره شبیه بچکش ارتفاع میگیرد و از طرف شمال بسوی جنوب امتداد می یابد و ترکیب این کوه از سنگهای آهکی و حجرالصفائح است ولی کوه کوچکی که خود شبه جزیره را احداث کرده از مواد آتشفشانی است و در بالای آن دهانۀ آتش فشانی هم دیده میشود. جهت جنوبی کوه دیخیووونو صعب الوصول و بسیار سراشیب و جانب شمالی آن اندکی منحنی باشد. درین نواحی جلگه ای بسیار دلکش از باغها و کشتزارها بوجود آمده و در نزدیکی دریا صورت یک دشت خرّم و خندان پیدا میکند. مرتفعترین محل ّ کوه مذکور به 930 گز بالغ میشود، دو دماغۀ بودروم و کرییو، از ساحل آناطولی رو به این نقاط امتداد یافته قسمت شرقی جزیره را در میان گرفته شکل یک دهن باز را پیدا میکند و در میان این دو دماغه و جزیره دو تنگه هست. یکی از این دو وسیع و عمیق میباشد و در جهت جنوب واقع شده و دیگری تنگ و دارای تخته سنگها و پایابهاست، و در جانب شمال جای گرفته است. شهر استانکوی در طرف شمال شرقی جزیره میان خلیجی مقابل قصبۀ بودروم قرار دارد، در دماغۀ واقع درشمال قصبه، یک منارۀ بحری و در جهت جنوب آن قلعه ای وجود دارد، لنگرگاه آن کوچک و غیرمحفوظ است. این قصبه بسیار قدیم و کهن سال میباشد و موطن حکیم مشهور بقراط است. در میان قصبه چناری کهن منسوب بدانشمند مزبور هست که شاخهای بسیار منشعب و پراکنده دارد. در بالای این شهرک در دامنۀ کوه چشمه ای معروف به چشمۀ سقراط و در زیرزمین ویرانۀ حمامی موسوم به حمّام بقراط موجود است. سکنۀ این شهر بیشتر مسلمانان و اندکی کلیمی و بقیه یونانی باشند. هوای آن لطیف و معتدل است. وسعت اراضی به 120677 دونم (40 گام مربع) بالغ میشود که 10600 دونم آن زمین بایر است. محصولات: گندم وجو و مقدار بسیار انگور رزّاقی، هندوانه و خربزه و نظایر اینهاست که بیش از احتیاج اهالی بعمل می آید و مازاد آن صادر میشود. نام اصلی جزیره کو بوده و لفظاستانکوی تحریف کلمه یونانی ’ایس تین ک ’ است. آثار عتیقۀ بسیار در این شهرک یافت میشود. در عصر سلطان سلیمان قانونی بعد از فتح ردس این قصبه بدست عثمانیان افتاد و تا زمانهای نزدیک استانکوی بضمیمۀ جزائر واقع در اطراف آن در شمار سنجاق مرکزی بود ولی بعد بصورت یک قضا ملحق بسنجاق ساکر از ولایت جزایر بحر سفید درآمد. (قاموس الاعلام ترکی) ، هم اضیق استاهاً من ان یفعلوه، یعنی عاجزند از آن کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محرف اسفیانوس است و اسفیانوس مصحف وسپاسیان است. و وسپاسیان پدر تیتوس (ططوس) پادشاه روم بود. رجوع به اسفاسیانوس و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2547 و 2551 شود
لغت نامه دهخدا
(اُ نِ)
فرزند داریوش دوم، و داریوش سوم نبیرۀ استانس بود. (ایران باستان ص 990 و 1187)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
یکی از خدمۀ اسکندر که خوش آواز و مضحک و کریه المنظر بود. روزی آتنوفان خادم دیگر اسکندر به اسکندر گفت: بدن این حیوان (استفانوس) را به نفت بیالائیم، اگر مشتعل شد و نتوانستیم آنرا خاموش کنیم، معلوم خواهد شد که اثرات نفت حیرت انگیز است و چیزی در مقابل آن مقاومت نمی کند. جوان راضی شد که چنین کنند و همین که نفت را آتش زدند مشتعل گشت و جوان آتش گرفت. اسکندر از مشاهدۀ این قضیه متوحش گردید و اگرچه چند تن که با ظرفی پر از آب نزدیک بودند به خاموش کردن نفت پرداختند با زحمت بسیار توانستند آن را فرونشانند لیکن او در تمام عمر مریض ماند. (ایران باستان ص 1399)
لغت نامه دهخدا
(کِ زَ دَ)
ستاندن. گرفتن. اخذ:
من زکوهاستان او در قحطسال
هم بصاعی باد می پیمود بس.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 207)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقیانوس
تصویر اقیانوس
دریای بسیار بزرگ را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراتوس
تصویر استراتوس
لاتینی دراز ابر مهمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
خوگیری خوپذیری، آرام گرفتن، رامش پذیرفتن، رام شدن رامخویی آرام گرفتن آرام یافتن، خو گرفتن انس گرفتن الفت گرفتن، از وحشیگری درآمدن بانسانیت گراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپانور
تصویر اسپانور
چار دیواری، دیوار بست، حیاط
فرهنگ لغت هوشیار
استامبول، اسلامبول، قسطنطنیه، استمبول، سابقاً پایتخت دولت عثمانی و یکی از مشهورترین بلاد عالم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاندن
تصویر استاندن
ستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختاپوس
تصویر اختاپوس
((اُ))
هشت پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیناس
تصویر استیناس
((اِ))
انس گرفتن، خو گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقیانوس
تصویر اقیانوس
((اُ))
مأخوذ از یونانی. دریای بسیار بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اورانوس
تصویر اورانوس
((اُ))
هفتمین سیاره از لحاظ بعد فاصله نسبت به خورشید، رب النوع آسمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استراتوس
تصویر استراتوس
((اِ تِ))
ابری لایه لایه که پهنه آسمان را می پوشاند و معمولاً باران زاست، ابر لایه ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقیانوس
تصویر اقیانوس
ابردریا، ژرف دریا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استانده
تصویر استانده
استاندارد
فرهنگ واژه فارسی سره