استئناس. انس گرفتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). خوگر شدن. (زوزنی). مأنوس شدن. خو گرفتن. الفت و محبت گرفتن. انس و الفت گرفتن. (غیاث). انس. تأنس. محبت. دوستی. آرام یافتن به. رفتن توحش: این قصیده که من فرستادم دل و جان را بدوست استیناس. مسعودسعد. بعد از آن او را (امیرنصر را) بخدمت خواند (سلطان محمود) و بمشاهدت وی استیناس نمود و او در سفر و حضر ملازمت خدمت میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 440). مثل اهل ارشاد مثل صیاد استاد است که جانور متوحش را... بمقام استیناس می رساند. (انیس الطالبین بخاری)، اسجاف لیل، تاریک شدن شب. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)