- اساکفه
- جمع اسکاف، کفشگران
معنی اساکفه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع سقف، سکوبایان (سکوبا اسقف) جمع اسقف. اسقفان سکوبایان
اسقف ها، پیشواها، خطیب ها و واعظ های عیسوی، بالاتر از کشیش ها، جمع واژۀ اسقف
شوره زار زمین شوره
یونانی تازی شده آستانه، رویشگاه مژگان لبه پلک آستانه آستان در
جمع استاذ، از پارسی استادان، جمع استاذ استادان اساتید
کفایت کردن خواستن کار گزاری خواستن
آستانه آستانه در
خنوری درخنور درخم
روزه نامک برگه زمان بندی روزه
استاد، آنکه علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
شمشیر زدن
مساعفت و مساعفه در فارسی: یاری یاوری یاری کردن، یاری
کفایت خواستن
از مردم اسکاف
ترساندن: بیم دادن ترسانیدن بیم دادن خوف در دل کسی افکندن
در فراز کردن
بدی کردن با کسی، بد کردن کاری را، بدی مقابل احسان نیکی. یا اسائه ادب. بی ادبی کردن هتک هرمت کردن بی ادبی. توضیح در رسم الخط عربی (اساء ه) نویسند و در فارسی (اسائت) و (اسائه) معمول گردیده
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
جمع اسقف، سکوبایان
جمع اسفل، فرودستان، سرین ها، شتران خرد جمع اسفل. زیرتران پایین تران، فروتران فرودستان (طبقه پست) زیر دستان مقابل اعالی. یا اسافل ناس. مردمان فرومایه. یا اسافل و اعالی. فروتران و برتران، سرینهای مردم کفلها. یا اسافل اعضا. اندامهای زیرین اعضای فرودین عضوهای پایینی بدن عضوهای بدن از سرین به پایین یا اسافل بدن، عضوهای زیرین بدن اندامهای پایینی تن
به فرجام رساندن، مولش خواستن، گوارش آسان
تباهاندن، رها گذاشتن ستوررا، پاسی گذراندن
پارسی است و آرش آن نگریستن به گوشه چشم
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
بالش بالین
وسیله ای که نجاران با آن چوب را سوراخ میکنند
بندر، لنگرگاه، بار انداز
کاسه سفالین کاسه گلین، جام آب خوری، پیمانه ای بوده است برای اندازه گیری دارو
کفشدوز
پیر پدری در پیری فرزند یافتن، دور داشت، زن گرفتن در میانسالی
آگاهی یافتن، ترسیدن، بالاتر بودن
زمین شور کنیزک
اشکوفه شکوفه