جدول جو
جدول جو

معنی اساری - جستجوی لغت در جدول جو

اساری
اسیرها، گرفتارها، بندی ها، زندانی ها، کسانی که در جنگ به دست دشمن گرفتار شود، جمع واژۀ اسیر
تصویری از اساری
تصویر اساری
فرهنگ فارسی عمید
اساری
(اُرا)
جمع واژۀ اسیر. (منتهی الارب) (غیاث). جج اسیر. (مهذب الاسماء) : و ان یأتوکم اساری تفادوهم و هو محرّم ٌ علیکم اخراجهم. (قرآن 85/2)
لغت نامه دهخدا
اساری
جمع اسیر، گرفتاران زنجیریان بندیان جمع اسیر اسیران بردگان اسرا
تصویری از اساری
تصویر اساری
فرهنگ لغت هوشیار
اساری
((اُ))
جمع اسیر، اسیران
تصویری از اساری
تصویر اساری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مساری
تصویر مساری
گذرگاه، آب رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
بنیادی مثلاً کار اساسی، اصلی مثلاً تفاوت اساسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اداری
تصویر اداری
مربوط به اداره مثلاً میز اداری، کارمند اداره، ویژگی کاری که در اداره انجام می شود مثلاً جریان اداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسامی
تصویر اسامی
اسم ها، نامها، جمع واژۀ اسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اساریر
تصویر اساریر
اسرارها، سرّ ها، جمع واژۀ اسرار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ اسروع. شاخهای ریزه که از بن درخت رزروید و گاهی نرم و ترش آن خورده شود. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اسرار. جج سرر. خطهاء کف ّ و پیشانی. (دستور اللغه).
لغت نامه دهخدا
شهری است در ایتالیا، در جزیره ساردنی، نزدیک به ساحل شمالی آن و مرکز ایالت ساساری است و 51 هزار تن سکنه دارد، تجارت زیتون و شراب و توتون آن مهم است و قصر کهنی از سال 1330 میلادی و کلیسائی از قرن پانزدهم و یک دانشگاه دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از اساقی
تصویر اساقی
سبو یا مشکی که در آن آب نگه دارند، خیکها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیری
تصویر اسیری
اسارت اسیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
در بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
قانون اساسی، قانونی که اساس وپایه حکومت مملکتی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسامی
تصویر اسامی
جمع اسم، اسمها، نامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساریر
تصویر اساریر
جمع اسرار، خطهای کف دست یا پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
سپری آخرشده به آخر آمده به پایان رسیده به نهایت رسیده، نیست شده معدوم گردیده معدوم ناچیز منقرض مرده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اسروع، جوانه های رز، آبداری دندان، نشان های کمان، پاره های سیم وزر گداخته، کرمکان سرخ سر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاری
تصویر اجاری
منسوب به اجاره اجاره یی
فرهنگ لغت هوشیار
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساریر
تصویر اساریر
جمع اسرار. ججمع سر به معنی خط های کف دست و پیشانی، چین و شکن روی پوست چهره و دست
فرهنگ فارسی معین
((اِ پِ رِ))
وسیله ای حاوی مایع که با فشار دکمه آن مایع درونش به صورت ذرات ریز خارج می شود، افشانه (واژه فرهنگستان)، مایعی که به شکل پودر از این ظرف بیرون پاشیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپری
تصویر اسپری
((اِ پَ))
سپری، پایان یافته، نابود شده، معدوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسامی
تصویر اسامی
جمع اسم، نام ها، اسم ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
بنیادین، اصولی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
((اَ یا اِ رَ))
دربند کردن، بردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اداری
تصویر اداری
((اِ))
منسوب به اداره، وابسته به اداره، آن که در اداره کار کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسیری
تصویر اسیری
اسارت، اسیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اداری
تصویر اداری
اوارى
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسپری
تصویر اسپری
افشانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اساسی
تصویر اساسی
بنیادین، بنیادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
بردگی
فرهنگ واژه فارسی سره