- ارشاق
- تیزنگریستن، تیرانداختن، گردن دراز کردن، آشکارساختن
معنی ارشاق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع رزق، روزی، جیره
درخشیدن آذرخش، مهر کردن خنور، برگ کردن
مکیدن آب مکیدن
ریزه باریدن، خوی کردن اسپ، چکیدن چربی
راه راست نمودن راه نمودن راه نمودن راه راست نمودن راه به حق نمودن به حق و درستی رهنمونی کردن، راهنمایی هدایت مقابل راهنمایی هدایت مقابل اضل، جمع ارشادات
خوی کردن، عرق کردن
بازرگان سوداگر
نرمی کردن، مدارا کردن، سود رسانیدن بکسی، با مهربانی رفتار کردن
جمع ریق، آب دهن ها
دشوارکردن، دیرنمازی، هناییدن (هناییدن تاثیرکردن)، ستم کردن، به گناه انگیختن حق و نزدیک چیزی گردانیدن اندر رسانیدن، بر نافرمانی بر انگیختن، نافرمانی کردن، تکلیف کردن تکلیف دادن کسی را زاید از طاقت وی دشوار کردن بر دشواری داشتن
جمع رمق، باقی جان
روشن شدن ودرخشیدن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت دراسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بسیار دانا، بسیار هوشمند، (به فتحه الف و کسره یا سکون ر) مرکب از ارش به معنای عاقل و دانا + ان پسوند کثرت یا مداومت، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آسانگیری، سو
راهنمایی
خواروبار
تازیانه زدن رنگ کردن با گل سرخ
هدایت کردن به راه راست، راهنمایی کردن
نرمی و مدارا کردن، با مهربانی رفتار کردن، گذشت در حق کسی زیادتر از حق او
رزق ها، روزی ها، خواربار ها، جمع واژۀ رزق
روشن شدن، درخشیدن، تابان گشتن، برآمدن آفتاب، روشن و تابان شدن آفتاب، کنایه از الهام گرفتن، در فلسفه وصول به حقایق از طریق کشف و شهود. بانی و مروج آن در ایران و اسلام شیخ شهاب الدین سهروردی است که از فلسفۀ افلاطون، حکمت نوافلاطونی و حکمت رایج در ایران استفاده کرده است
دستور دادن به کسی بیش از طاقت وی، تکلیف به کار مشکل، تحمیل بیش از طاقت
جمع رزق، روزی ها، خواروبار
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
تابان گشتن، روشن شدن، روشن کردن، تابش، نام فلسفه ای که براساس حکمت افلاطونی و نوافلاطونی و حکمت رایج در ایران بنا شده و راه رسیدن به حقایق را کشف و شهود می داند که مروج آن شیخ شهاب الدین سه
غلام، پسر