جدول جو
جدول جو

معنی اشراق

اشراق((اِ))
تابان گشتن، روشن شدن، روشن کردن، تابش، نام فلسفه ای که براساس حکمت افلاطونی و نوافلاطونی و حکمت رایج در ایران بنا شده و راه رسیدن به حقایق را کشف و شهود می داند که مروج آن شیخ شهاب الدین سه
تصویری از اشراق
تصویر اشراق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اشراق

اشراق

اشراق
تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت دراسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است
اشراق
فرهنگ نامهای ایرانی

اشراق

اشراق
روشن شدن، درخشیدن، تابان گشتن، برآمدن آفتاب، روشن و تابان شدن آفتاب، کنایه از الهام گرفتن، در فلسفه وصول به حقایق از طریق کشف و شهود. بانی و مروج آن در ایران و اسلام شیخ شهاب الدین سهروردی است که از فلسفۀ افلاطون، حکمت نوافلاطونی و حکمت رایج در ایران استفاده کرده است
اشراق
فرهنگ فارسی عمید

اشراق

اشراق
درخشیدن و روشن شدن. (غیاث) (آنندراج). روشن شدن. (تاج المصادر) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13). درخشیدن و روشن کردن. (فرهنگ نظام). تابان شدن. تابش. طلوع. اشراق شمس، برآمدن آفتاب. روشن و تابان گردیدن آفتاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و برخی گفته اند: شروق شمس، برآمدن آن و اشراق شمس، تابان گردیدن و پرتو افکندن آن است. (از اقرب الموارد) :
زمهریر ار پر کند آفاق را
چه غم آن خورشید بااشراق را.
مولوی.
لغت نامه دهخدا

اتراق

اتراق
ترکی بارافکنی توقف چند روزه در سفری بجایی. ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
فرهنگ لغت هوشیار

احراق

احراق
آتش زدن سوزاندن، آزار رسانی، لاشه سوزی، سوز آوری سوزانیدن بر پا کردن حریق، اذیت رساندن، سوز آوری. یا احراق کواکب. احراق کواکب یا احراق شه. سوختن جسد میت
فرهنگ لغت هوشیار