جدول جو
جدول جو

معنی ارذل - جستجوی لغت در جدول جو

ارذل
فرومایه ترین، پست ترین، فرومایه تر، پست تر
تصویری از ارذل
تصویر ارذل
فرهنگ فارسی عمید
ارذل(اَ ذَ)
نعت تفضیلی از رذالت. رذیل تر. خوارتر. (ربنجنی) (مهذب الاسماء). زبون تر. (غیاث). پست تر. اخس. دون تر. ادنی. فرومایه تر. اشرط: ارذل ناس. ارذل قیم.
لغت نامه دهخدا
ارذل
فرومایه کردن: ناکس گردانیدن فرومایه ترین ناکس ترین پزوی رذیل تر خوارتر زبون تر پست تر اخس دون تر فرومایه تر ناکس تر
فرهنگ لغت هوشیار
ارذل((اَ ذَ))
رذیل تر، خوارتر، پست تر
تصویری از ارذل
تصویر ارذل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اراذل
تصویر اراذل
مردم پست و فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارذال
تصویر ارذال
رذل ها، فرومایه ها، ناکس ها، پست ها، جمع واژۀ رذل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارجل
تصویر ارجل
ویژگی اسبی که یک پا یا یک دستش سفید باشد
فرهنگ فارسی عمید
(اُ ذُ)
اردن. شهریست عظیم بشام که گور یعقوب و چاه یوسف علیهما السلام آنجاست و مسکن یعقوب بدوازده فرسنگی او بود. (کذا فی عجائب البلدان). (مؤید الفضلاء). رجوع بشمس اللغات و اردن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
جمع واژۀ رجل. پیادگان.
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
قوی (مرد). (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دریاچه یا بحر ارال، آرال. دریاچه ای بزرگست در ترکستان غربی واقع بین 54 و 59 درجۀ طول شرقی و42 و 46 درجۀ عرض شمالی و از 150 تا 250 هزار گز در مشرق بحر خزر واقع است. مساحت سطح آن در حدود 67 هزار گز مربع و معظم طول آن از شمال بجنوب قریب 450 هزار گز و معظم عرض آن 300 هزار گز است و آب آن شور است ولی یک درجه کمتر از آبهای اقیانوس هاست و دارای ماهیهاست از نوع ماهی های بحر خزر مانند عجل البحر و غیر آن و اغلب در آن بادها از مغرب شمال غربی و مشرق شمال شرقی وزد و گردبادهای شدید دارد و هوای آن بسیارنیکست و مشهورترین جزایر آن کوغوارال در شمال غربی و جزیره برصاکلمس در جنوب آن و جزیره نیکولای اول در جنوب برصا کلمس و جزیره مقمق اطی در جنوب غربی نزدیک بساحل است و عده ای جزایر دیگر دارد. (ضمیمۀ معجم البلدان). عمیق ترین نقاط آن از 70 گز نمیگذرد و 49 گز از سطح دریا و 74 گز از سطح بحر خزر بالاتر است
لغت نامه دهخدا
(اَ ذِ)
جمع واژۀ ارذل. ناکسان. (غیاث اللغات). زبونان. غوغا. سفله. فرومایگان: خصم اماثل، فرومایگان و اراذل باشند. (کلیله و دمنه).
- اراذل ناس، مردم پست. همج
لغت نامه دهخدا
(اَ تُ)
حصن یا قریه ای است بیمن از حازّه بنی شهاب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
مرد گنگلاج. کندزبان، خوردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، ارتمام فصیل، تازه کوهان آوردن کره شتر
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
ربل اربل، مبالغه است و ربل اقسامی است از درخت که در آخر تابستان بسردی شب بی باران برگ و بار بیرون آرد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رذل. فرومایگان. (غیاث اللغات). ناکسان. (مهذب الاسماء). دونان. خسیسان
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
جمع واژۀ رسول
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
ختنه ناکرده. (مهذب الاسماء) (منتهی الأرب). آن که او را ختنه نکرده باشند. اغرل.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
گول.
لغت نامه دهخدا
(اَ ذِ لَ)
جمع واژۀ رذال، ارزاغ محتفر، بگل زمین رسیدن حفّار (کننده). (منتهی الأرب). بگل تر رسیدن، ارزاغ ماء، کم شدن آب. (منتهی الأرب) ، ارزاغ ارض، گل ناک گشتن آن، ارزاغ در کسی، طمع کردن در او و بسیار رنجانیدن او یا خوار داشتن و عیب کردن وی و ضعیف شمردن او، ارزاغ مطر ارض را، گلناک کردن باران زمین را. (منتهی الأرب). تر کردن باران زمین را. گل انگیختن
لغت نامه دهخدا
ارزه. بفارسی زفت رومی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اُ جَ)
شهریست استوار در ولایت قطلونیه در اسپانیا موقع آن در کنار نهر سقره بمسافت 45 هزارگزی جنوب غربی ’بویسردا’. سکنۀ آن 5000 تن است و در آن قلعه ایست مستحکم و فرانسویان بسال 1239م. بر آنجا مستولی شدند. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
بی زن: زن نگرفته زن مرده زن رها، نیازمند بی برگ بینوا، سال بی باران مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیوه بدبخت و فقیر، محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین، جمع ارامل و ارامیل و ارامله
فرهنگ لغت هوشیار
ول زبان زود سخن (ناظم الاطباء)، آویزان گوشت فروهشته گوشت، سست، لشکر گران، دراز بینی، کوه دماغه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغل
تصویر ارغل
خروسه نبریده، درازخایه، فراخ زیست در خانه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتل
تصویر ارتل
کند زبان، سامانیافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراذل
تصویر اراذل
فرومایگان فرومایگان، ناکسانس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجل
تصویر ارجل
قوی، مردکلان پای، بزرگ پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارحل
تصویر ارحل
اسپ سپید پشت، جمع رحل، خواب افزار رخت خواب، پالان های اشتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارذال
تصویر ارذال
جمع رذل فرومایگان ناکسان دونان خسیسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراذل
تصویر اراذل
((اَ ذِ))
جمع ارذل، ناکسان، زبونان، مردم پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارمل
تصویر ارمل
((اَ مَ))
مجرد، مرد بی زن، تهی دست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اردل
تصویر اردل
((اَ دِ))
فراش، مأمور اجراء، آردل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارذال
تصویر ارذال
((اَ ذَ یا ذِ))
جمع رذل، فرومایگان، ناکسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجل
تصویر ارجل
((اَ جَ))
مرد بزرگ پای، هر چهارپایی که یک پای سفید داشته باشد، مرد نیرومند و قوی، احمق
فرهنگ فارسی معین