نام کتاب مانی که دارای انواع نقش و نگار بوده، برای مثال در جنب جمال تو بود صورت دیدار / هر نقش که صورتگر ارژنگ نگارد (خواجو - ۴۱۷)، به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ / چنان برزد که مانی نقش ارژنگ (نظامی۲ - ۲۲۳)کنایه از جایی یا چیزی که دارای نقش و نگار زیبا باشد، کنایه از نقش و نگار
نام کتاب مانی که دارای انواع نقش و نگار بوده، برای مِثال در جنب جمال تو بُوَد صورت دیدار / هر نقش که صورتگر ارژنگ نگارد (خواجو - ۴۱۷)، به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ / چنان برزد که مانی نقش ارژنگ (نظامی۲ - ۲۲۳)کنایه از جایی یا چیزی که دارای نقش و نگار زیبا باشد، کنایه از نقش و نگار
صفحه و تختۀ نقاشان. (غیاث) (آنندراج) ، ارته باذ (آرداوازت - آرتاوازت) پسر اردشیر (آرداشس). وی پس از پدر پادشاه ارمنستان شد. وی از آرارات (آغری داغ) همه برادرانش را راند، تا آنان در صفحه ای که متعلق بپادشاه است سکنی نکنند. او فقط ’دیران’ را، که جانشینش بود، نگاه داشت زیرا پسر نداشت. پس از چند روز سلطنت، ارداوازت، هنگامی که بشکار میرفت بعلت دوار که او را دست داد بچاهی افتاد و درگذشت. (ایران باستان ص 2587 و 2588)
صفحه و تختۀ نقاشان. (غیاث) (آنندراج) ، ارته باذ (آرداوازت - آرتاوازت) پسر اردشیر (آرداشس). وی پس از پدر پادشاه ارمنستان شد. وی از آرارات (آغری داغ) همه برادرانش را راند، تا آنان در صفحه ای که متعلق بپادشاه است سکنی نکنند. او فقط ’دیران’ را، که جانشینش بود، نگاه داشت زیرا پسر نداشت. پس از چند روز سلطنت، ارداوازت، هنگامی که بشکار میرفت بعلت دوار که او را دست داد بچاهی افتاد و درگذشت. (ایران باستان ص 2587 و 2588)
ارژنگ. ارثنگ. (آنندراج). ارزنگ. (آنندراج). نام کتاب مصور منسوب به مانی. کتابی است در اشکال مانی بصورتهای عجیب. (فرهنگ اسدی نخجوانی). و مانی را بخطا از نقاشان چین دانسته اند. نگارنامۀ مانی. (غیاث اللغات). کتابی که اشکال مانوی تمام در آن نقش است. (آنندراج). کارنامۀ مانی. در جزو مؤلفات مانی کتابی بدین نام بدست نیفتاده است و مهمترین کتاب او ’شاپورگان’ است: نامۀ فتح تو ای شاه بچین باید برد تا چو آن نامه بخوانند نخوانند ارتنگ. فرخی. خسروا خوبترز صورت تو صورتی نیست در همه ارتنگ. فرخی. همی تافت از پرنیان روی خویش نگاریست گوئی ز ارتنگ مانی. فرخی. به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست اگر چو صورت او صورتی است در ارتنگ. فرخی. سرایهاش چو ارتنگ مانوی پرنقش بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار. فرخی. یکی همچو دیبای چینی منقش یکی همچو ارتنگ مانی مصور. فرخی. باغی نهاده هم بر او با چهار بخش پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی. فرخی. هزاریک زان کاندر سرشت او هنر است نگار خوب همانا که نیست در ارتنگ. فرخی. چه کنی ریش و سبلت مانی چون بدیدی عجایب ارتنگ. سنائی. بنام قیصران سازم تصانیف به از ارتنگ چین و تنگلوشا. خاقانی نگار خانه طبع او (تاج الدین آبی) رونق خورنق شکسته و تصاویر خط موزون او از ارتنگ ننگ داشته. (لباب الالباب ج 1 ص 145). مؤلف بیان الأدیان گوید: مانی... کتابی کرد به أنواع تصاویر که آنرا ارژنگ مانی خواندند و در خزاین غزنین هست. و رجوع به ارثنگ و ارژنگ و شاپورگان و مانی شود.
ارژنگ. ارثنگ. (آنندراج). ارزنگ. (آنندراج). نام کتاب مصور منسوب به مانی. کتابی است در اشکال مانی بصورتهای عجیب. (فرهنگ اسدی نخجوانی). و مانی را بخطا از نقاشان چین دانسته اند. نگارنامۀ مانی. (غیاث اللغات). کتابی که اشکال مانوی تمام در آن نقش است. (آنندراج). کارنامۀ مانی. در جزو مؤلفات مانی کتابی بدین نام بدست نیفتاده است و مهمترین کتاب او ’شاپورگان’ است: نامۀ فتح تو ای شاه بچین باید برد تا چو آن نامه بخوانند نخوانند ارتنگ. فرخی. خسروا خوبترز صورت تو صورتی نیست در همه ارتنگ. فرخی. همی تافت از پرنیان روی خویش نگاریست گوئی ز ارتنگ مانی. فرخی. به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست اگر چو صورت او صورتی است در ارتنگ. فرخی. سرایهاش چو ارتنگ مانوی پرنقش بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار. فرخی. یکی همچو دیبای چینی منقش یکی همچو ارتنگ مانی مصور. فرخی. باغی نهاده هم بر او با چهار بخش پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی. فرخی. هزاریک زان کاندر سرشت او هنر است نگار خوب همانا که نیست در ارتنگ. فرخی. چه کنی ریش و سبلت مانی چون بدیدی عجایب ارتنگ. سنائی. بنام قیصران سازم تصانیف به از ارتنگ چین و تنگلوشا. خاقانی نگار خانه طبع او (تاج الدین آبی) رونق خورنق شکسته و تصاویر خط موزون او از ارتنگ ننگ داشته. (لباب الالباب ج 1 ص 145). مؤلف بیان الأدیان گوید: مانی... کتابی کرد به أنواع تصاویر که آنرا ارژنگ مانی خواندند و در خزاین غزنین هست. و رجوع به ارثنگ و ارژنگ و شاپورگان و مانی شود.
کتاب اشکال مانی بود و اندر لغت دری همین یک ثاء دیده ام که آمده است. (لغت فرس اسدی). ارتنگ. خانه ایست که مانی در چین نقاشی کرده بود. (از فرهنگ خطی). در رسالۀ حسین وفائی ارثنگ بثاء مثلثه آمده است و گفته بمعنی صورتهای مانی است و بتخانه هم گویند. دیگر کتابی است که در آن اشکال مانی بوده و این اصح معانی است و حکیم اسدی گفته که در لغت دری این کتاب را جز این نام بیش ندیدمی و باید دانست که در لغات فرس حرف ثاء جز ارثنگ و ثغ نیامده است و بدین سبب ثاء ارثنگ به زاء فارسی تبدیل پذیرفته است که ارژنگ باشد و شمس فخری گوید که ارژنگ نام دیوی است. (از فرهنگی خطی) : هزاریک زان کاندر سرشت او هنر است نگار خوب همانا که نیست در ارثنگ. فرخی. رجوع به ارتنگ و ارژنگ شود
کتاب اشکال مانی بود و اندر لغت دری همین یک ثاء دیده ام که آمده است. (لغت فرس اسدی). ارتنگ. خانه ایست که مانی در چین نقاشی کرده بود. (از فرهنگ خطی). در رسالۀ حسین وفائی ارثنگ بثاءِ مثلثه آمده است و گفته بمعنی صورتهای مانی است و بتخانه هم گویند. دیگر کتابی است که در آن اشکال مانی بوده و این اصح معانی است و حکیم اسدی گفته که در لغت دری این کتاب را جز این نام بیش ندیدمی و باید دانست که در لغات فرس حرف ثاء جز ارثنگ و ثغ نیامده است و بدین سبب ثاء ارثنگ به زاء فارسی تبدیل پذیرفته است که ارژنگ باشد و شمس فخری گوید که ارژنگ نام دیوی است. (از فرهنگی خطی) : هزاریک زان کاندر سرشت او هنر است نگار خوب همانا که نیست در ارثنگ. فرخی. رجوع به ارتنگ و ارژنگ شود
لغتی در ارژنگ. نگار خانه مانی را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به ارژنگ و ارتنگ شود، بیت کوتاه. (ربنجنی) (مهذب الاسماء). شعر کوتاه. ج، اراجیز. (مهذب الاسماء). - ارجوزه خواندن، شعر خواندن در معرکه و جنگ. خودستائی کردن
لغتی در ارژنگ. نگار خانه مانی را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به ارژنگ و ارتنگ شود، بیت کوتاه. (ربنجنی) (مهذب الاسماء). شعر کوتاه. ج، اَراجیز. (مهذب الاسماء). - ارجوزه خواندن، شعر خواندن در معرکه و جنگ. خودستائی کردن
کوه کوچک و پشته ای خرد که در میان صحرا واقع شده باشد. (برهان) (آنندراج). پشتۀ کلان و کوه کوچک را گویند که میان صحرا واقع شده باشد. (هفت قلزم) ، بالا رفتن چنانکه پیچک بدرخت و دیوار: چو پیل دمنده مر او را بدید بکردار کوهی بر او بردوید. فردوسی. نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی بررست و بردویدبر او بر بروز بیست. ناصرخسرو. ، به سوی چیزی بشتاب حمله بردن. و رجوع به دویدن شود
کوه کوچک و پشته ای خرد که در میان صحرا واقع شده باشد. (برهان) (آنندراج). پشتۀ کلان و کوه کوچک را گویند که میان صحرا واقع شده باشد. (هفت قلزم) ، بالا رفتن چنانکه پیچک بدرخت و دیوار: چو پیل دمنده مر او را بدید بکردار کوهی بر او بردوید. فردوسی. نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی بررست و بردویدبر او بر بروز بیست. ناصرخسرو. ، به سوی چیزی بشتاب حمله بردن. و رجوع به دویدن شود
دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 31 هزارگزی جنوب غربی فلاورجان و شش هزارگزی راه فلاورجان به باغ بهادران. ناحیه ای کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 563 تن است که شیعی مذهبند و به فارسی سخن گویند. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 31 هزارگزی جنوب غربی فلاورجان و شش هزارگزی راه فلاورجان به باغ بهادران. ناحیه ای کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 563 تن است که شیعی مذهبند و به فارسی سخن گویند. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
درختی از تیره عنابها که دارای گونه های متعدد است (تقریبا 6 گونه) که بعضی از گونه ها بصورت درختچه اند. برگهایش متناوب است و در بعضی از گونه ها دندانه دار و در بعضی صاف اند و برخی از گونه ها دارای برگهای پایا میباشند. آرایش گلهایش خوشه و یا گرزن محدود یا نامحدود است و در مناطق گرم و یا معتدل آسیا و آمریکا و اروپا میروید و چهار گونه آن در جنگلهای شمالی ایران و استپهای اطراف کرج باسامی گوناگون شناخته شده
درختی از تیره عنابها که دارای گونه های متعدد است (تقریبا 6 گونه) که بعضی از گونه ها بصورت درختچه اند. برگهایش متناوب است و در بعضی از گونه ها دندانه دار و در بعضی صاف اند و برخی از گونه ها دارای برگهای پایا میباشند. آرایش گلهایش خوشه و یا گرزن محدود یا نامحدود است و در مناطق گرم و یا معتدل آسیا و آمریکا و اروپا میروید و چهار گونه آن در جنگلهای شمالی ایران و استپهای اطراف کرج باسامی گوناگون شناخته شده