جدول جو
جدول جو

معنی اراخ - جستجوی لغت در جدول جو

اراخ
(اِ)
گاو دشتی. گاو کوهی. گاو وحشی.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صراخ
تصویر صراخ
فریاد، آواز بلند، خروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
فرخ ها، جوجه ها، جمع واژۀ فرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارخا
تصویر ارخا
سست کردن، رها کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چراخ
تصویر چراخ
چراغ، وسیله ای برای تولید روشنایی مانند پیه سوز، لامپ و چراغ برق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اراک
تصویر اراک
درختی گرمسیری شبیه درخت انار، با برگ های پهن و همیشه سبز، چوب سست، گل های سفید یا سرخ و میوه ای خوشه ای به رنگ سرخ یا بنفش با طعم تلخ، درخت مسواک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
وسیع، پهن، پهناور، گسترده، برای مثال به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار / که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار (سعدی۲ - ۶۴۷)، گشاد، فراوان
فراخ رفتن: کنایه از زیاده روی کردن، سریع رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افراخ
تصویر افراخ
فرخ ها، جوجه ها، جمع واژۀ فرخ
فرهنگ فارسی عمید
(قَ دَ خوا / خا)
ارن. ارین. شادی. نشاط. شادان شدن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلغت رومی مصطکی را گویند و آنرا بعربی علک رومی خوانند. طبیعت آن گرم و خشک است. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان لار با 103 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات دیمی و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تنک گردانیدن خمیر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنک کردن خمیر. (تاج المصادر بیهقی). بسیار کردن آب خمیر تا رقیق شود. (از اقرب الموارد). نرم و تنک گردانیدن خمیر را و بسیار آب درو کردن. (آنندراج) ، بسیار شدن مواشی کسی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تخت مرده یا تابوت آن. جنازه چوبین. جنازه. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اراق
تصویر اراق
انگل (آفت)، زردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسخ
تصویر ارسخ
ثابت تر، استوارتر، پای بر جاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارساخ
تصویر ارساخ
پایدار کردن استوارکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتخ
تصویر ارتخ
خشکه پوست خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارباخ
تصویر ارباخ
درسختی افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
از شمال محدود است به فراهان و از مشرق به خاک قم و از جنوب به محلات و از مغرب به کوه شازند، آب و هوای آن معتدل و زمستانهای آن بسیار سرد میشود، زراعت آن بیشتر دیم و آب آن از چشمه و قنوات است و رودخانه مهمی ندارد روفان دار چوج از درختان درختچه ایست از تیره اراکیها که فقط شامل یک گونه است. برگهایش متقابل و کمی گوشتالوست گلهایش سفید رنگ و کوچک و بشکل خوشه - که در انتهای شاخه ها قرار میگیرند - میباشد. میوه اش هسته و زرد رنگ است و آنرا کباث نامند و در صورتیکه نارس باشد سبز رنگ است که خمط یا جهاض نامیده میشود و خواص دارویی دارد. از برگ این گیاه شتران تغذیه میکنند و از ریشه آن که چوبی و ستبر است در قدیم مسواک درخت مسواک سجره السواک چوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراخ
تصویر کراخ
بانگ و فریاد ماکیان بهنگام تخم نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماخ
تصویر ارماخ
غوره برآوردن خرمابن، نرم شدن، رام شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراض
تصویر اراض
خوان بزرگ: پشمباف پرندباف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراژ
تصویر اراژ
فرانسوی توفبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراج
تصویر اراج
دروغ لاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراث
تصویر اراث
آتش، سوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخاخ
تصویر ارخاخ
تنک کردن خازه، گزافکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صراخ
تصویر صراخ
غریونده، فراشمرغ (طاوس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امراخ
تصویر امراخ
تنک کردن خاز (خمیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افراخ
تصویر افراخ
بچه مرغ، جوجه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
گشاد، واسع، باز
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای است از تیره اراکی ها که فقط شامل یک گونه است. برگ هایش متقابل و کمی گوشتالو است، گل هایش سفیدرنگ و کوچک و به شکل خوشه که در انتهای شاخه ها قرار می گیرند، می باشد. میوه اش هسته و زردرنگ است و آن را کباث نامند و در صورتی که نا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
((فِ))
جمع فرخ، جوجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
((فَ))
گشاد، وسیع، پهناور، گسترده، بسیار فراوان، مسرور، شادمان، آسوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراخ
تصویر کراخ
((کَ))
بانگ و فریاد ماکیان به هنگام تخم نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
وسیع
فرهنگ واژه فارسی سره