جدول جو
جدول جو

معنی اذات - جستجوی لغت در جدول جو

اذات
(کِ)
اذاه. اذی ̍. اذیّت. رنجش. رنجه. رنجه شدن. (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اذیت
تصویر اذیت
رنج دادن، آزار دادن، آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادات
تصویر ادات
ابزار، افزار، آلات، در علوم ادبی کلمه ای که به تنهایی معنی مستقلی ندارد مثلاً ادات شرط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذمت
تصویر اذمت
حقوق، حرمت ها
فرهنگ فارسی عمید
کلمات مخصوصی به زبان عربی که در ساعات معیّن برای فراخواندن مردم به نماز با آواز بلند ادا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لذات
تصویر لذات
لذت ها، ادراک خوشی ها، گوارایی ها، خوشی ها، جمع واژۀ لذت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذالت
تصویر اذالت
در علم عروض زیاد کردن الف در وتد مجموع که در آخر رکن باشد، چنان که متفاعلن، متفاعلان و فاعلن، فاعلان و مستفعلن، مستفعلان شود، خوار و رام کردن مثلاً اذالت اعدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذاقت
تصویر اذاقت
چشاندن، چشانیدن، مزۀ چیزی را به کسی چشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذاعت
تصویر اذاعت
فاش کردن، آشکار کردن، پراکنده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذابت
تصویر اذابت
ذوب کردن، گداختن، آب کردن
فرهنگ فارسی عمید
دست افزار انگار افراز ابزار دست افزار آلت آلت حصول چیزی، (ادب) یکی از قسمتهای کلمه که در اصطح نحویان حرف گویند. به اصطح علمی حرف که در برابر اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را به فعل ربط دهند، جمع ادوات. یا ادات استفهام. کلمه ای مه برای پرسش بکار رود مانند: کی کجا چگونه چرا در فارسی. و من ما کیف در عربی. یا ادات تشبیه. کلمه ای است که برای مانند کردن چیزی به چیزی بکار میرود لفظی که بر تشبیه دلت کند چنانکه در فارسی: چون چو و مانند آنها و در عربی کاف و کان و جز آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذات
تصویر لذات
جمع لذت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امات
تصویر امات
جمع ام، مادران، گوهران بن ها جمع ام مادران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذاعت
تصویر اذاعت
آشکار کردن پراکندن (پیام و آگاهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذاف
تصویر اذاف
نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذاقت
تصویر اذاقت
چشانیدن چشاندن، به امتحان دادن چیزی را، مکافات امری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذاه
تصویر اذاه
رنج آزار
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب دامان گردانیدن فروهشتن دامان و جز آن، زیاد کردن ساکنی بر وتد آخر جزو و آن در مستفعلن مستفعن باشد، یا اذالت کسی. خوار و سبک داشتن او را و پروای وی نکردن خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادات
تصویر ادات
افزار، ابزار، آلت، وسیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لذات
تصویر لذات
((لَ ذّ))
جمع لذت، خوشی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انات
تصویر انات
((اَ))
توقف، آهستگی، بردباری، عمل، وقار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذاقت
تصویر اذاقت
((اِ قَ))
چشانیدن، چیزی آزمودن، مکافات امری را نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذالت
تصویر اذالت
((اِ لَ))
فروهشتن دامان، دراز کردن دامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذان
تصویر اذان
آگاه کردن، خبر دادن، خبر دادن از وقت نماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
((اَ یَّ))
آزار، رنج، زحمت، آزرده شدن، رنج کشیدن، رنجانیدن، اذا، اذی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذان
تصویر اذان
بانگ نماز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
آزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
Bedevilment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
мучение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
Quälerei
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
катування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
dręczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
困扰
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اذیت
تصویر اذیت
atormentação
دیکشنری فارسی به پرتغالی