جدول جو
جدول جو

معنی ادوات - جستجوی لغت در جدول جو

ادوات
ادات، موجبات، عوامل
تصویری از ادوات
تصویر ادوات
فرهنگ فارسی عمید
ادوات(اَدَ)
جمع واژۀ اداه. آلت ها. آلات حصول چیزی. (غیاث اللغات). اسباب. دست افزارها: چنانکه ظهورآن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد، اثر این تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه چ 1332 ص 299).
- ادوات عمران، وسایل آبادی و تمدن.
- علم ادوات الخط، شرح آن در علم الخط بیاید. (کشف الظنون).
لغت نامه دهخدا
ادوات
آلت و افزارها
تصویری از ادوات
تصویر ادوات
فرهنگ لغت هوشیار
ادوات((اَ دَ))
جمع ادات، آلت ها، اسباب ها، دست افزارها
تصویری از ادوات
تصویر ادوات
فرهنگ فارسی معین
ادوات
آلات، ابزار، ادات، افزار، وسایل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غدوات
تصویر غدوات
غدات ها، بامدادها، اول روزها، صبح زودها، سپیده دم ها، پگاه ها، صبح ها، غادیه ها، بامدادان ها، بامگاه ها، صباح ها، غدوها، صدیع ها، علی الصباح ها، باکرها، صبح بام ها، صبحدم ها، صبحگاه ها، بام ها، جمع واژۀ غدات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادوار
تصویر ادوار
مراحل، دوره ها مثلاً ادوار زندگی، زمان ها، در موسیقی مقام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقوات
تصویر اقوات
قوت ها، توان ها، نیروها، زورها، فیضهای خداوند، خوراک ها، خوردنی ها، طعام ها، روزی ها، جمع واژۀ قوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اموات
تصویر اموات
میت ها، مرده ها، جمع واژۀ میت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوات
تصویر اخوات
اخت ها، خواهران، جمع واژۀ اخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصوات
تصویر اصوات
صوت ها، کلماتی که هنگام تحسین، تعجب، شادی یا درد و افسوس گفته شود، جمع واژۀ صوت
فرهنگ فارسی عمید
(اَدْ)
جمع واژۀ داء. دردها. (دهار). بیماریها، ادوارد دوم، پادشاه انگلستان (1307- 1327م.). پسر ادوارد اول و شوهر ایزابل، دختر پادشاه فرانسه فیلیپ لوبل است. وی پس از منازعات ممتد با اشرافیت بریتانیا کشته شد. (1284- 1327م.) ، ادوارد سوم، پادشاه انگلستان (1327- 1377م.). پسر ادوارد دوم. وی اسکاتلند رابتصرف خود آورد و با فرانسه بجنگهای صدساله پرداخت و در اکلوز و کرسی فاتح شد و کاله را تصرف کرد و به ژان لوبن مصالحۀ برتین پی را تحمیل کرد و سازمان شوالیه گری موسوم به ژارّتیر را ایجاد کرد، ادوارد چهارم، پادشاه انگلستان (1432- 1461 میلادی). پسر دوک دیورک ریشارد و رئیس حزب رزبلانش. او بر علیه لانکاستر برخاست. (1442- 1483م.) ، ادوارد پنجم، پسر ادوارد چهارم، پادشاه انگلستان بسال 1483 میلادی وی فقط چندماه سلطنت کرد، عموی او ریشارد گلسستر او و برادرش ریشارد دیورک را در برج لندن بقتل رسانید. (1470- 1483م.) ، ادوارد ششم، پادشاه انگلستان (1547- 1553م.). وی به انتشارو توسعۀ رفرم علاقمند بود (1537- 1553م.) ، ادوارد هفتم، متولد در لندن، پادشاه انگلستان در 1901، پسر ملکه ویکتوریا. در زمان سلطنت وی جنگ ظالمانۀ ترانسوال بپایان رسید. (1841- 1910م.).
، ادوارد هشتم، متولد در وایت لوج، ریشموند، بسال 1894م. پادشاه انگلستان در 1936، پسر ژرژ پنجم. وی در دسامبر 1936م. سلطنت را ترک گفت
لغت نامه دهخدا
(اُ دَیْ یا)
جمعگونه ای از ادیّۀ مصغر.
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
رأیها و اندیشه ها و تدبیرها، یقال: هو ذوبدوات. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ بداه و در حدیث آمده: السلطان ذوبدوات. اصل آن درمدح است لیکن در ذم بکار رود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَصْ)
جمع واژۀ صوت. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 65) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آوازها. (منتهی الارب) (آنندراج). بانگها. فریادها. صوتها و صداها. (ناظم الاطباء). و رجوع به صوت شود.
لغت نامه دهخدا
(اِسْ)
سانسکریت: اسواتی) : و نصدّق ایضاً براهمهر فی مکث بنات نعش فی کل ّ منزل ستمائه سنه فیکون موضعه لسنتنا فی المیزان ست ّ درجات و سبععشره دقیقه، و ذلک فی منزل اسوات عشر درج و ثمان و ثلثین دقیقه. (تحقیق ماللهند بیرونی ص 196)
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
جمع واژۀ اضاه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به اضاه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
جمع واژۀ اخت. خواهران.
لغت نامه دهخدا
(اَدْ)
به لغت زند و پازند به معنی آواز باشد و به عربی صدا گویند. (برهان قاطع). و ظاهراً این صورت محرف آوای باشد
لغت نامه دهخدا
(اَدْ)
جمع واژۀ دور. گردشها.
- ادوار، یا ادوار سنین، دوره ای که احکامیان و منجمین برای هر کوکبی از بدو خلقت تا امروز قائل شده اند و آنرا بفارسی هزارات گویند.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گرفتن سرشیر و خوردن آن. (منتهی الارب). پوست سرشیر خوردن. (تاج المصادر بیهقی). پوستکی که بر سر شیر آید بخوردن. (زوزنی). سرشیر گرفتن و خوردن آن، ادوارد دوم، یا شهید، پادشاه آنگلوساکسن (975- 978م.) ، ادوارد سوم لوکنفسور، پادشاه آنگلوساکسن در 1042م. (1004- 1066م.)
دردمند گردانیدن. (زوزنی). بیمار کردن. (تاج المصادر بیهقی). بیمار ساختن. (منتهی الارب). دردمند و بیمار کردن. مریض گردانیدن.
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ میت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مردگان. درگذشتگان: و تواتر دخلها و احیاء اموات بعدل متعلق است. (کلیله و دمنه).
- اموات احمر، کنایه از مقتولان و شهیدان. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به میت شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اموات
تصویر اموات
جمع میت، مردگان، درگذشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوات
تصویر اقوات
جمع قوت، خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصوات
تصویر اصوات
جمع صوت، آوازها، بانگها، فریادها، صداها، شهرتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادوار
تصویر ادوار
زمانها، گردشهای روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوات
تصویر اخوات
جمع اخت، خواهر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع احوال که خود جمع حال است (و این از تصرف های ایرانیان است در لغت عرب) چگونگی ها سرگذشتها حالها و وضعها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصوات
تصویر اصوات
جمع صوت، صداها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اموات
تصویر اموات
جمع میت، مردگان، درگذشتگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقوات
تصویر اقوات
جمع قوت، توشه ها، خواربار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوات
تصویر اخوات
((اَ خَ))
جمع اخت، خواهران، مانندها، شبیه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادوار
تصویر ادوار
جمع دور، گردش ها، زمان ها، دوایر نود و یک گانه موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادوار
تصویر ادوار
دوره ها
فرهنگ واژه فارسی سره
مرگ و میر، فوت شدگان
دیکشنری اردو به فارسی