جدول جو
جدول جو

معنی اخیب - جستجوی لغت در جدول جو

اخیب
(اَ یَ)
نعت تفضیلی از خیبت. خائب تر. نومیدتر.
- امثال:
اخیب من حنین.
اخیب من قابض علی الماء.
رجوع به مجمعالامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادیب
تصویر ادیب
(پسرانه)
سخن دان، سخن شناس، معلم، مربی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ادیب
تصویر ادیب
کسی که علم ادب می داند، سخن سنج، سخن دان، بافرهنگ، دبیر، معلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اریب
تصویر اریب
عاقل، دانا، خردمند، متدبّر، متفکّر، فروهیده، نیکورای، داناسر، بخرد، صاحب خرد، فرزانه، راد، خردور، پیردل، لبیب، فرزان، خردومند، خردپیشه، حصیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اریب
تصویر اریب
کج، خمیده، به صورت کج مثلاً کمد را اریب گذاشته بود
بر (به) اریب: به صورت مایل و کج، برای مثال یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی - مجمع الفرس - اریب)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخیر
تصویر اخیر
آخرین، بازپسین، مؤخّر، آخر، پسین، واپسین، دنباله و آخر چیزی، آخرین موقع پیش از این
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطیب
تصویر اطیب
پاک تر، پاکیزه تر، خوش بوتر، حلال تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخیر
تصویر اخیر
بهتر، خوب تر، نیکوتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشیب
تصویر اشیب
سپیدموی، سپیدکوه از برف، روزابری سفید مو و پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خایب
تصویر خایب
نا امید، مایوس، بی بهره، نومید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهیب
تصویر اهیب
ترسناکتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطیب
تصویر اطیب
خوشبوتر، پاکیزهتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیب
تصویر انیب
جمع ناب، نیش دندان ها ستبر دندان درشت دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازیب
تصویر ازیب
نشاط، شادمانی، خوشوقتی
فرهنگ لغت هوشیار
ویران در زبانزد) عرض (سنگی است که در آن ویرانی پدید آید وآن انداختن م و ن از مفاعلین است شکافته گوش آنست که میم اول و نون آخر (مفاعیلن) را بیندازند تا (فاعیل) بماند آنرا به (مفعول) تبدیل کنند و اسم این زحاف (خرب) است و اسم جزئی که عمل (خرب) در آن واقع شود (اخرب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیب
تصویر ابیب
نام نخستین ماه سال عبری که سپس نیسان نامگذاری شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریب
تصویر اریب
خردمند، عاقل، زیرک، دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخطب
تصویر اخطب
رنگ تیره تیره رنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخشب
تصویر اخشب
گر، زمین سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخدب
تصویر اخدب
دراز خود سر دراز نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیل
تصویر اخیل
خجکدار، باشه، شاهین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیف
تصویر اخیف
برادران مادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیر
تصویر اخیر
آخری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیب
تصویر ادیب
شاعر، سخندان، سخن سنج
فرهنگ لغت هوشیار
نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است، نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریباً معادل با آوریل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اریب
تصویر اریب
((اُ))
منحرف، کج، کجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اریب
تصویر اریب
خردمند، زیرک، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادیب
تصویر ادیب
بافرهنگ، دانشمند، دانای علم و ادب، معلم، مربی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخیه
تصویر اخیه
((اَ یَّ))
آخیه، میخ آخور، ریسمان یا قلاب هایی که در طویله کنار آخور نصب می کنند و چهارپایان را به آن ها می بندند، مفرد اواخی یا اخایا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخیر
تصویر اخیر
پسین، بازپسین، آخری
فرهنگ فارسی معین
((اَ رَ))
در علم عروض آن است که میم اول و نون آخر «مفاعیلن» را بیندازند تا «فاعیل» بماند، آن را به «مفعول» تبدیل کنند و اسم این زحاف «خرب» است و اسم جزیی که عمل «خرب» در آن واقع شود «اخرب»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطیب
تصویر اطیب
((اَ یَ))
خوشبوتر، حلال تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشیب
تصویر اشیب
((اَ یَ))
سفیدمو و پیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اریب
تصویر اریب
مورب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخیر
تصویر اخیر
پایانی، فرجامین، واپسین، واپسینه، تازه، پسین
فرهنگ واژه فارسی سره