در بعض فرهنگها در معنی این صورت، گفته انداخلال باشد از خلل، و در بعض دیگر خلال بمعنی دندان کاو. و شاهد هر دو دعوی در قطعۀ ذیل است: ای رخ تو آفتاب و غمزۀ تو یب کرد فراقت مرا چو زرین ابیب اشبه وغامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز جستن مترب رنگ رخ من چو غمروات شد از غم موی سر من سپید گشت چو مهرب. منجیک. یب را بمعنی تیر و سهم و ابیب را دندان کاو و خلال و غامی را ناتوان و هامی را سرگردان و وامی را درمانده و مترب را تب و حمّی و غمروات را بهی و سفرجل گفته اند و برای همه از همین قطعه شاهدآورده اند و کلمه اشبه و مهرب قطعه را متعرض نشده اند و بقرینه ممکن است اشبه را بیمار و مهرب را مثلاً برف حدس زد. لکن هیچیک از این نُه صورت شنیده نشده و شاهدی نیز جز درین سه بیت منجیک برای آن نیامده و گمان قوی میرود شاعر بمزاح لغاتی ساخته و استعمال کرده است و شاید این کلمات از لغات لهجه ای محلی باشد چنانکه در یکی از نسخ لغت نامۀ اسدی در کلمه یب گوید: یب تیر بود به زبان سمرقندی. والله اعلم