جدول جو
جدول جو

معنی اختلاج - جستجوی لغت در جدول جو

اختلاج
تکان خوردن و لرزیدن، در پزشکی جهیدن و تکان خوردن غیرارادی عضوی از بدن، مثل پریدن پلک چشم یا جهیدن رگ، تیک، گذشتن چیزی از دل همراه با شک و تردید
تصویری از اختلاج
تصویر اختلاج
فرهنگ فارسی عمید
اختلاج
(عَ فِ / فَ)
کشیدن. (تاج المصادر بیهقی). کشیدن چیزی را و بیرون کردن.
لغت نامه دهخدا
اختلاج
(اَ)
علم الاختلاج،.، و هو من فروع علم الفراسه. قال المولی ابوالخیر هو علم باحث عن کیفیه دلاله اختلاج اعضاء الانسان من الرأس الی القدم علی الاحوال التی ستقع علیه و احواله و نفعه و الغرض منه ظاهر لکنه علم لایعتمد علیه لضعف دلالته و غموض استدلاله و رأیت فی هذاالعلم رسائل مختصره لکنها لاتشفی العلیل و لاتسقی الغلیل - انتهی. و قال الشیخ داود الانطاکی فی تذکرته: اختلاج، حرکه العضو و البدن غیر ارادیه تکون عن فاعل هو البخار و مادی هو الغذاء المبخر و صوری هو الاجتماع و غائی هو الاندفاع و یصدر عنه اقتدارالطبع و حال البدن معه کحال الارض مع الزلزله عموماً و خصوصاً و هو مقدمه لما سیقعللعضو المختلج من مرض یکون عن خلط یشابه البخار المتحرک فی الاصح وفاقاً و قال جالینوس العضو المختلج اصح الاعضاء اذ لو لم یکن قویا ماتکاثف تحته البخار کما انه لم یجتمع فی الارض الا تحت تخوم الجبال قال و هذا من فسادالنظر فی العلم الطبیعی لان ّ عله الاجتماع تکاثف المسام و اشتدادها لاقوه الجسم و ضعفه و من ثمه لم یقع فی الارض الرخوه مع صحه ترتیبها و لأنّا نشاهد انصباب المواد الی الاعضاء الضعیفه و لان الاختلاج یکثر جداً فی قلیل الاستحمام و التدلیک دون العکس و عد اکثرالناس له علما و قد اناطوا به احکاما و نسب الی قوم من الفرس و العراقیین و الهند کطمطم و اقلیدس و نقل فیه کلام عن جعفر بن محمد الصادق و عن الاسکندر و لم یثبت علی ان توجیه ما قیل علیه ممکن لان العضو المختلج یجوز استناد حرکته الی حرکه الکوکب المناسب له لما عرفناک من تطابق العلوی و السفلی فی الاحکام و هذا ظاهر -انتهی. والرسائل المذکوره مسطوره فی محلها. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
اختلاج
جهش اندام، پریدن پلک، بیرون کشیدن، تنش اندام جستن اندام
تصویری از اختلاج
تصویر اختلاج
فرهنگ لغت هوشیار
اختلاج
((اِ تِ))
پریدن، جستن اعضای بدن مانند، چشم، انقباض و گرفتن شدید عضلات
تصویری از اختلاج
تصویر اختلاج
فرهنگ فارسی معین
اختلاج
پریدن، تشنج، تیک، جستن، جنبش، جهش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اختلاف
تصویر اختلاف
با یکدیگر خلاف کردن، مخالف شدن، ناسازگاری داشتن، ناجور بودن، ناسازگاری، رفت و آمد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
تباه شدن و درهم و برهم شدن کار، به هم خوردگی، آشفتگی، نابسامانی، بی سر و سامانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختلاب
تصویر اختلاب
فریفتن، کسی را با سخنان شیرین و خوشایند فریب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختلاط
تصویر اختلاط
آمیختن، مخلوط شدن، درهم شدن، درهم آمیختن، آمیختگی، در علم شیمی ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر به طوری که حتی با میکروسکوپ نتوان اجسام ترکیب شده را تمیز داد، اما با وسایلی بتوان آن ها را از هم جدا کرد، گفتگوی دوستانه، جماع کردن، همبستر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختلاس
تصویر اختلاس
دزدیدن پول مؤسسه یا ادارۀ دولتی، غنیمت شمردن، در علوم ادبی بیان کردن معنی مدح در غزل یا معنی غزل در مدح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختلاع
تصویر اختلاع
برکندن، گرفتن مال کسی، طلاق خلع، طلاقی که زن به واسطۀ اکراهی که از شوهر دارد با دادن مالی یا بخشیدن مهریۀ خود از او طلاق می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
کشتی گرفتن نبردیدن، بالندگی گیاهان، تپانچه زدن خیزابه (موج)، جنبیدن، توده شدن ریگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتلاج
تصویر امتلاج
شیر مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاط
تصویر اختلاط
آمچ آمیزش درآمیختگی خلیس، شوریدگی، همگمی آمیخته شدن، درهم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاس
تصویر اختلاس
کیسه بری زود دوزی تر دستی پنهان ربایی، ستوده گویی دزدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاع
تصویر اختلاع
گرفتن مال کسی، طلاق زن بدون مهریه
فرهنگ لغت هوشیار
یوتاری پادیاری، نا سازگاری، ستیزه، جانشینی، شکم روش عدم موافقت، ناسازگاری، با یکدیگر خلاف کردن، نزاع، مشاجره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاق
تصویر اختلاق
خوی گیری، دروغبافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
فریب دادن، راز شنیدن درهم برهمی به هم ریختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتلاج
تصویر ابتلاج
پگاهیدن دمیدن بامداد صبح برآمدن، بامداد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاب
تصویر اختلاب
زبانبازی زبانفریبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
((اِ تِ))
درهم و بر هم شدن کار، خلل پذیرفتن، بی سروسامانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختلاس
تصویر اختلاس
((اِ تِ))
ربودن، دزدیدن، سوءاستفاده مالی توسط شخص مسئول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختلاط
تصویر اختلاط
((اِ تِ))
آمیخته شدن، آمیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختلاف
تصویر اختلاف
((اِ تِ))
با یکدیگر ناسازگاری کردن، نزاع کردن، تغییر مکان ظاهری ستاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختلاب
تصویر اختلاب
((اِ تِ))
خدعه کردن، با زبان نرم فریب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختلاط
تصویر اختلاط
درهمی، آمیزش، همامیزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اختلاف
تصویر اختلاف
ناهمگونی، ناسازگاری، ناجور بودن، دوگانگی، ناهمسانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
نابسامانی، آشفتگی، پراکندگی، ناهماهنگی، پریشانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتلاج
تصویر ابتلاج
پگاهیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
Confusion, Disruption, Disturbance, Dysfunction, Impairment, Maladjustment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اختلاف
تصویر اختلاف
Confliction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اختلاس
تصویر اختلاس
Embezzlement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
путаница , нарушение , помеха , дисфункция , дисбаланс
دیکشنری فارسی به روسی