جدول جو
جدول جو

معنی اخت - جستجوی لغت در جدول جو

اخت
انیس
تصویری از اخت
تصویر اخت
فرهنگ واژه فارسی سره
اخت
خواهر، همشیره
تصویری از اخت
تصویر اخت
فرهنگ لغت هوشیار
اخت
همدم، مانوس، قرین مانند
اخت شدن (آمدن): مانوس شدن
تصویری از اخت
تصویر اخت
فرهنگ فارسی عمید
اخت
((اُ))
خواهر، همشیره، مانند، مثل، قرین، مفرد اخوات
تصویری از اخت
تصویر اخت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سست و تباه شدن کار زیان رسیدن بکارها نادرست شدن کار خلل پذیرفتن، نابسامانی بی سروسامانی، آشفتگی فکر نقصان عقل. یا اختل حواس. پراکندگی و پریشانی حسها. یا اختل عقل. شوریده عقل بودن نقصان عقل
فرهنگ لغت هوشیار
عدم موافقت با یکدیگر خف کردن نزاع کردن، خلیفه و جانشین کسی گردیدن، نزد کسی آمد و شد کردن تردد کردن، نزاع کشمکش. یا اختف آرا. عقاید گوناگون داشتن مقابل اتفاق آرا. یا اختف اخق. در خوی و خلق و شیوه کار با یکدیگر اختف و ناسازگاری داشتن، تضاد دو کوکب در جوهر چنانکه یکی سعد و دیگری نحس یا یکی ناری و دیگری مائی باشد، یا اختف کلمه. دو آوازی اختف رای. یا اختف نظر. مختلف بودن نظر و عقیده عقیده گوناگون داشتن، یا حل اختف. بر طرف کردن سبب های ناسازگاری و اختف از میان بردن ناهماهنگی و خف، اسهال شکم روش
فرهنگ لغت هوشیار
آمیخته شدن در هم شدن امتزاج در آمیختن، آمیختن در هم آمیختن، ترکیب کردن دو یا چندجسم با یکدیگر بطوری که نتوان آنها را تمیز داد (حتی با ذره بین) ولی بوسایل و طرق شیمیایی میتوان آنها را جدا کرد. یا اختط ادویه. در هم کردن داروها، آمیزه، معاشرت، در آمیختگی درهمی آمیزه، شوریدگی پریشانی تشویش و شوریدگی که به سر حد دیوانگی نرسیده باشد، یا اختط عقل. شوریده خرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ربودن زود ربودن چیزی را، دزدیدن، در اصطح فنون ادبی ادا کردن معنی مدح است در غزل و یا آوردن معنی غزل در مدح، یکی از اقسام وقف است که در موقع وقف دو ثلث حرکت حرف موقوف علیه تلفظ شود و آن با سرقت فرق دارد، مالی را از محل غیر حرز و بطور مخفی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختر
تصویر اختر
جرم فلکی، یکی از اجرام آسمانی ستاره سیار، کوکب، نجم
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدن کشیدن و بیرون کردن چیزی، پریدن جستن پریدن رگها و چشم یا اندامی دیگر از تن، انقباض و تشنج شدید و غیر ارادی عضت و اعضا انقباض و حرکات شدید و غیر ارادی در برابر هیجانات و احساسات، جمع اختجات. یا اختج اعضا. اختج اندامها بر جستن اندامها جنبیدن و پریدن اندامها بدون اراده. یا اختج جفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختت
تصویر اختت
جمع اختل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختر
تصویر اختر
(دخترانه)
ستاره، بخت، طالع، علم، درفش، گلی به رنگهای سرخ صورتی، نارنجی و زرد که ریز است و به شکل خوشه روی گیاه می شکفد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اخته
تصویر اخته
ویژگی مرد یا حیوان نر که بیضه اش را کشیده باشند، خایه کشیده، کنایه از ویژگی مرد ترسو و فاقد صفات مردانگی، اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخته
تصویر اخته
((اَ تِ))
انسان یا حیوانی که بیضه هایش را کشیده باشند، بی خایه، خواجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختر
تصویر اختر
((اَ تَ))
ستاره، کوکب، نجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختر
تصویر اختر
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نجم، کوکبه، نیّر، تارا، استاره، نجمه، جرم، ستار، کوکب برای مثال ز گردنده هفت اختر اندر سپهر / یکی را ندیدم بدو رای و مهر (فردوسی - ۷/۳۳۷)
در علم زیست شناسی گیاه زینتی گرمسیری با برگ های پهن، ساقه های بلند و گل هایی به رنگ سرخ، صورتی، نارنجی و زرد،
بخت، طالع، ستارۀ بخت و اقبال، برای مثال مرا اختر خفته بیدار گشت / به مغز اندر اندیشه بسیار گشت (فردوسی - ۱/۱۶) علم، رایت، درفش، برای مثال چنین گفت هومان که آن اختر است / که نیروی ایران بدان اندر است (فردوسی - ۳/۸۶)
اختر شمردن: کنایه از بیدار ماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختن
تصویر اختن
آختن، برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاخت
تصویر تاخت
حمله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
احداث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باخت
تصویر باخت
برد و باخت، مغلوبیت در قمار، زیان، مقابل برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
ساختن، صنع، صنعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخت
تصویر تاخت
نوعی از رفتن اسب، به تاخت رفتن، دو و دویدن، حمله و هجوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخت
تصویر تاخت
تاختن، دویدن یا با سرعت رفتن، حمله
تاخت آوردن: حمله کردن
تاخت زدن: عوض کردن چیزی با چیز دیگر، مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر
تاخت کردن: تاختن، اسب دواندن، غارت کردن
تاخت و تاز: اسب دوانیدن، اسب تاختن، حمله، هجوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باخت
تصویر باخت
باختن، مالی که در قمار از دست می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاخت
تصویر تاخت
دویدن اسب، دو، دویدن، حمله کردن، هجوم آوردن، و تالان تاخت و تاز و غارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
((حَ))
ساختن، صنعت، آمادگی، ساز، سامان، ساز و برگ اسب، ساختار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
ساخته شده، ساختن، ساختار، یراق و زین اسب، ساز و برگ، سلاح جنگ
ساخت و پاخت: کنایه از قرارداد نهانی بین دو یا چند تن برای انجام دادن کاری، بند و بست
ساخت و ساز: ساخته و آماده بودن، آمادگی، ساز و سامان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
Construction, Fabrication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
строительство , изготовление
دیکشنری فارسی به روسی
будівництво , виготовлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
construção, fabricação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
costruzione, fabbricazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی