- احبا
- جمع حبیب حبیبان دوستان: (درد احبا نمی برم به اطبا) (سعدی)
معنی احبا - جستجوی لغت در جدول جو
- احبا
- حبیب ها، یار ها، دوست ها، معشوق ها، محبوب ها، جمع واژۀ حبیب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آبستن کردن، پژمردگی
گردن نهادن نرم شدن
رویگردانی، بیهوده گردانیدن اعراض کردن، باطل گردانیدن باطل کردن ثواب عمل
سیاه زادن نوزاد سیاه آوردن
بازداشت از خرید و فروش ورستاد (وقف) داراک بندی
جمع حبر، دانشمندان، پیشوایان روحانی یهود
دوست داشتن، برگزیدن، دانه بر آوردن، دانه بستن جمع حبیب دوستان یاران. دوست داشتن کسی را
دوستان، همنشینان، جمع حبا، جمع در جمع حبیب
باطل کردن، باطل کردن
حبرها، عالم ها، دانشمند ها، پیشوایان روحانی و دانشمندان یهود، جمع واژۀ حبر
حبیب ها، یار ها، دوست ها، معشوق ها، محبوب ها، جمع واژۀ حبیب
جمع حبر، دانشمندان، علما، پیشوایان روحانی یهود
خویشاوندان، اقربا، کسان
شیرین گری، شیرین یابی، ساییدن سرمه
شمردن تعدید شماره کردن ضبط کردن حفظ آمار گرفتن سرشماری کردن توضیح اصل این کلمه در عربی از حصی است بمعنی سنگریزه زیرا که با سنگریزه میشمرده اند و بعد مصدر احصاء از حصی ساخته شده است
جمع حشا، اندرونه جمع حشا آنچه در سینه و شکم باشد از دل و جگر و معده و روده اندرونه
جمع حی، زندگان، قبیله ها، خاندانها
جمع حنو، کنارها و سوی ها
گروهی از سیاهان سیاوشان
جمع ادیب، ادب دهندگان
کاهش
جمع عبء سنگین ها بارها
جمع طبیب پزشکان
جمع لبیب، خردمندان، پرمغزان، نوعی خوراک که عبارتست از دل و جگر قیمه کشیده و در روغن بریان کرده، حسره الملوک، قلیه پوتی
جمع نبا خبرها آگاهیها داستانها، جمع نبا خبرها آگاهیها داستانها
میلی که در بیابانها و صحاری بر افرازند
خبر دادن، آگاه ساختن
بار، سنگینی، بار بسته، جمع واژۀ عبء
مثل، نظیر، جمع واژۀ عبء
مثل، نظیر، جمع واژۀ عبء