جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با احباب

احباب

احباب
دوست داشتن، برگزیدن، دانه بر آوردن، دانه بستن جمع حبیب دوستان یاران. دوست داشتن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار

احباب

احباب
حبیب ها، یار ها، دوست ها، معشوق ها، محبوب ها، جمعِ واژۀ حبیب
احباب
فرهنگ فارسی عمید

احباب

احباب
بخفتن شتر. (زوزنی). فروخفتن شتر و مانده گردیدن یا شکستن عضو آن یا بیمار شدن آن و بر جای ماندن تا بمیرد. (منتهی الارب) ، در بند نگاه داشتن، بستن اسب را جائی در راه خدا
لغت نامه دهخدا

احباب

احباب
موضعی است بدیار بنی سلیم. (منتهی الارب). و ذکر آن در شعر آمده است. (معجم البلدان) ، احباض رکیه، پاک کاویدن چاه را که در وی هیچ آب نماند. (منتهی الارب). آب چاه کشیدن چنانکه در آن هیچ آب نماند، احباض سهم، نگذرانیدن تیر را از نشانه و خطا کردن. (منتهی الارب). تیر از آماج نگذرانیدن. تیر در پیش تیرانداز افتیدن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا

احقاب

احقاب
بر ترک خود سوار کردن، جمع حقیق، سزاواران، جمع حقب، زمان های دراز
احقاب
فرهنگ لغت هوشیار