معنی احباط
احباط
باطل کردن، باطل کردن
تصویر احباط
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با احباط
احباط
احباط
رویگردانی، بیهوده گردانیدن اعراض کردن، باطل گردانیدن باطل کردن ثواب عمل
فرهنگ لغت هوشیار
احباط
احباط
باطل گردانیدن، دوری کردن از کسی
فرهنگ فارسی معین
احباط
احباط
احباط ماء رکیه، رفتن آب چاه و بازنیامدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
احلاط
احلاط
ستیهیدن خشمیدن، شتابیدن، خشماندن، ماندگاری
فرهنگ لغت هوشیار
احبال
احبال
آبستن کردن، پژمردگی
فرهنگ لغت هوشیار
احباق
احباق
گردن نهادن نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
احباش
احباش
سیاه زادن نوزاد سیاه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
احباس
احباس
بازداشت از خرید و فروش ورستاد (وقف) داراک بندی
فرهنگ لغت هوشیار
احبار
احبار
جمع حبر، دانشمندان، پیشوایان روحانی یهود
فرهنگ لغت هوشیار