- اجلاب
- جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
معنی اجلاب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یاری در شیر دوشی یاری، شیر دوشیدن، گرد آمدن برای جنگ
خشکسالی بی بارانی
کشیدن چیزی را از جایی به جایی بردن کشیدن کشیدن از جایی بجای دیگر چیزی از جایی بجایی بردن
جمع جل، پالان ها دامپوش ها بزرگداشت
جمع جلف، فرومایگان سبکسران، ستمکاران، تهی میانان فرومایگان
نشانیدن، انجمن، نشست باهم نشستن
جمع جلد، پوست ها پوسته ها
برگ آوردن تاک، تیره گشتن آب
اپگانش ماده شتر (اپگانش بچه نارس را انداختن)، افتادن برگ، افتادن بار درخت ج سلب
جمع صلب، پشت مازوها جمع صلب پشت ناوه ها پشت مازوها پشتها. ج صلب، یعنی استخوان پشت کهمحل نطفه مرد میباشد
جمع قلب، دستانه ها، دست برنجن ها، سپید دماران
فرومایگان، مردم فرومایه، جلف
کشیده شدن از جایی به جای دیگر
دور شدن از وطن، دور شدن از خانمان
جلیل ها، بزرگواران، جمع واژۀ جلیل
کشیدن از جایی به جای دیگر، جلب کردن، کشاندن
نشستی معمولاً رسمی برای گفتگو یا مشاوره در امری
صلب ها، شدیدها، قوی ها، سخت ها، درشت ها، کمرها، کنایه از نسل و اولاد، جمع واژۀ صلب
بزرگ و محترم شمردن، گرامی داشتن، بزرگواری، شکوه و جلال
جمع جلف، فرومایگان، مردمان سفله، هر چیز میان تهی
((ا ِ))
فرهنگ فارسی معین
نشانیدن، با هم نشستن برای گفتگو یا مشاوره در امری، جلسه ای رسمی با تعداد شرکت کنندگان محدود که در آن چند نفر سخنرانی می کنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخاذ و گاه قطعنامه ای صادر می شود
جمع صلب، پشت ها
پارسی تازی گشته گلاب پارسی تازی گشته ژالاب از گیاهان کشنده برنده، برده کش آن کس که بردگان را برای فروش از شهری به شهری برد جلب کننده بسویی کشنده، آنکه بندگان و بردگان را از شهر بشهر دیگر برای فروش برد. گلاب جلب کننده
شربتی که از گلاب و عسل یا شکر درست می کردند، برای مثال نشاید برد سعدی جان از این کار / مسافر تشنه و جلاب مسموم (سعدی۲ - ۵۱۷)
کسی که بنده و برده را از شهری به شهر دیگر برای فروش ببرد، جلب کننده، به طرفی کشنده