جدول جو
جدول جو

معنی اجلال

اجلال((اِ))
بزرگ و محترم داشتن، گرامی داشتن
تصویری از اجلال
تصویر اجلال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اجلال

اجلال

اجلال
بزرگ و محترم شمردن، گرامی داشتن، بزرگواری، شکوه و جلال
اجلال
فرهنگ فارسی عمید

اجلال

اجلال
بزرگ داشتن. بزرگ قدر گردانیدن. تعظیم. بزرگ شمردن:
ملکا اسب تو و زرّ توو خلعت تو
بنده را نزد اخلاّ بفزوده ست اجلال.
فرخی.
گر اجلالش کند شاید و گرنه
نجوید برتر از حکمت جلالی.
ناصرخسرو.
چون ابوعلی به بخارا رسید در تعهد و تفقد و اجلال و اکرام قدر او مبالغت رفت. (ترجمه تاریخ یمینی).
لغت نامه دهخدا

اجلال

اجلال
جَمعِ واژۀ جُل ّ، سرکشی کردن. (منتهی الارب). تکبر کردن، بسیار شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اتلال

اتلال
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرهنگ لغت هوشیار

احلال

احلال
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
احلال
فرهنگ لغت هوشیار

اجذال

اجذال
شادمان کردن شادماندن بیخ درخت، تنه های درخت، کنده های هیزم
اجذال
فرهنگ لغت هوشیار