جدول جو
جدول جو

معنی اثخان - جستجوی لغت در جدول جو

اثخان
(خُ نَ / نِ کَ / کِ)
مبالغه کردن (در چیزی). (منتهی الارب) ، بعد. پس. (منتهی الارب). پی. (مؤید) ، روغن خالص. (منتهی الارب) ، نشان. ج، آثار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اثمان
تصویر اثمان
ثمن ها، قیمت ها، بهاها، جمع واژۀ ثمن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
در حال اضافه، عیب:
ولیکن نبیند کس آهوی خویش
ترا روشن آید همی خوی خویش،
فردوسی،
چنین گفت آنکس که آهوی خویش
ببیند بگرداند آیین و کیش،
فردوسی،
چه فرمائیم چیست نیروی من
تو دانی هنرها و آهوی من،
فردوسی،
هر آنکس که آهوی تو با تو گفت
همه راستیها گشاد از نهفت،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
نعت تفضیلی از ثخونت
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
پینه افکندن کار بر دست و جز آن. درشت کردن کار دست را. (تاج المصادر بیهقی). پینه بستن دست، اشیاء نفیسه: ثقل آن احمال و حمل آن اثقال از پشت بینداخت. (ترجمه تاریخ یمینی). از رحال و اثقال او مبلغی تلف شد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجّالۀ طوس را بر ایشان آغالیم تا شبها بر حواشی لشکر شبیخون می برند و مواشی و اسباب ایشان می ربایند و رحال و اثقال ایشان غارت میکنند. (ترجمه تاریخ یمینی). او را بشکست و اموال و رحال و اثقال او برگرفت. (ترجمه تاریخ یمینی). امیر ناصرالدین در تحمل تکالیف آن اثقال و مقاسات شداید آن اشغال بوجهی مصابرت و مثابرت نمود که قوت بشریت از آن قاصر باشد. (ترجمه تاریخ یمینی).
- اثقال الارض، گنج های زمین و جسد مردمان. قوله تعالی: و اخرجت الارض اثقالها. (قرآن 2/99).
- احمال و اثقال، از اتباع است.
، رختهای مسافر. حشم مسافر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ثمن و ثمن و ثمین. (منتهی الارب) ، سودمندتر
لغت نامه دهخدا
(هَِ پَ رَ)
هشت شدن. (تاج المصادر). هشت عدد گردیدن: اثمن القوم. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِزَ)
ثبان. دامن ساختن در جامه. (منتهی الارب) ، سرگشته گردیدن، رمیدن، سست و برخاسته خاطر شدن از کار بی آنکه انقطاع کند، بازگردیدن بشتاب، اثبجر القوم فی مسیر، شک نمودند و متردد شدند در سیر، اثبجر الماء، روان شد آب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
آرد تنک سرشتن، رونق روی، نشانی است در باطن سپل شتر که به آهن کرده میشود تا بدان پی آن شتر گیرند، روغن خالص. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
موضعی است در شام. (معجم البلدان) (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کهنه گردیدن: اثن ّ الهرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(می وَ / وِ خوا / خا)
گرم کردن. (منتهی الارب) ، مانند شیر شدن. شیری نمودن. دلیری نشان دادن
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
دود کردن. (تاج المصادر بیهقی). خود را دود کردن بچیزی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابن نعیم. تابعی است. در علم تاریخ اسلام، تابعی کسی است که هرچند پیامبر اسلام را ندیده است، اما با اصحاب او معاشرت داشته و از آن ها بهره علمی برده است. تابعین در بسیاری از شهرهای اسلامی مانند مکه، مدینه، کوفه، بصره و شام حضور داشتند و در ترویج اسلام و آموزش احکام دینی نقش بسیار پررنگی ایفا کردند. آنان شاگردان مستقیم صحابه محسوب می شوند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اثنان
تصویر اثنان
در حال رفعی. دو دو مرد، روز دوشنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسخان
تصویر اسخان
گرم کردن، گریانیدن گرم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادخان
تصویر ادخان
دود کردن تیره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثمان
تصویر اثمان
جمع ثمن و ثمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسخان
تصویر اسخان
((اِ))
گرم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثنان
تصویر اثنان
((اِ))
دو، عدد دو. (در حالت رفعی)، دو مرد، روز دوشنبه
فرهنگ فارسی معین