معنی اسخان
اسخان
((اِ))
گرم کردن
تصویر اسخان
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اسخان
اسخان
اسخان
گرم کردن، گریانیدن گرم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اسخان
اسخان
گرم کردن. (منتهی الارب) ، مانند شیر شدن. شیری نمودن. دلیری نشان دادن
لغت نامه دهخدا
استان
استان
ایالت
فرهنگ واژه فارسی سره
ادخان
ادخان
دود کردن تیره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اسطان
اسطان
آوند رویین آوند مسین
فرهنگ لغت هوشیار
اسخاط
اسخاط
به خشم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
اسکان
اسکان
جا دادن، آرام کردن، آرامانیدن، بی حرکت کردنحرف را
فرهنگ لغت هوشیار
اسقان
اسقان
جمع سقن، کمرهای باریک
فرهنگ لغت هوشیار
اسوان
اسوان
اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار