جدول جو
جدول جو

معنی اثاکیل - جستجوی لغت در جدول جو

اثاکیل
(اَ)
جمع واژۀ اثکال و اثکول
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثاقیل
تصویر مثاقیل
مثقال ها، مقادیر کم، جمع واژۀ مثقال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابابیل
تصویر ابابیل
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقاویل
تصویر اقاویل
قول ها، گفتارها، سخن ها، کلام ها، وعده ها، کنایه از عقیده ها، نظرها، جمع واژۀ قول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناجیل
تصویر اناجیل
انجیل ها، کتب در شرح زندگانی حضرت عیسی ها، مژده ها، بشارت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضالیل
تصویر اضالیل
گمراهی، راه خود را گم کردن، کنایه از از راه راست منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اباطیل
تصویر اباطیل
باطل ها، ناچیز ها، ناحق ها، بی اثرها، بیهوده ها، یاوه ها، پوچ ها، جمع واژۀ باطل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاعیل
تصویر افاعیل
در علم عروض ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن و فاعلاتن) که بقیۀ اجزا از این ها گرفته می شود، فعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکالیل
تصویر اکالیل
اکلیل ها، تاج ها، افسرها، دیهیم ها، جمع واژۀ اکلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
افواج: افاکیل من کذا، ای افواج منه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افواج و گروهها. (از ناظم الاطباء) ، کنایه از نشیب و فراز و یک قرار نماندن. (آنندراج) (بهار عجم) :
ببین مدار مه و مهر و بیوفائی گل
ز دولتی مشو ایمن که افت و خیز ندارد.
محسن تأثیر (از آنندراج).
نفس بسینۀ اعدا ز هیبت کند
به افت و خیز تردد چو نبض منشاری.
طالب آملی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انصوله. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به انصوله شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انجیل. (ناظم الاطباء) (آنندراج).
- اناجیل اربعه، انجیل متی، انجیل لوقا، انجیل یوحنا، انجیل مرقس. (از قاموس کتاب مقدس، ذیل انجیل). رجوع به انجیل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باقیمانده های خونبها. (منتهی الارب). باقیمانده های دیه ها. گویا جمع واژۀ امکود باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ارمل و ارمله.
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عثکول و عثکوله و عثکال. رجوع بدان کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مثکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مثکل شود، جمع واژۀ مثکال. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به مثکال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ)
جمع واژۀ اثکال و اثکول
لغت نامه دهخدا
واحد اثاث رخت خانه قماش خانه، مبل، کالا متاع. تصرفی است در لغت (اثاثیه) و آن فصیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثاقیل
تصویر مثاقیل
جمع مثقال: مثاقیل سه گونه مثقال نزد مروارید فروشها معروف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاویل
تصویر اقاویل
جمع اقوال، گفته ها، گفتارها، جمع الجمع قول، سخنان
فرهنگ لغت هوشیار
تک ندار گروه ها، گله گله، پرستو با خوراک بالوایه دمسنجه، جمع ابال اباله اباله ابیل ابول (که هیچیک از آنها در فارسی مستعمل نیست) و گفته اند جمعی است بی مفرد. دسته های پراکنده گروه های متفرق: طیرابابیل دسته های مرغان، پرستو پرستوک خطاف چلچله بابیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکالیل
تصویر اکالیل
جمع اکلیل، افسرها بساک ها جمع اکلیل سر بندها تاجها افسرها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضالیل
تصویر اضالیل
گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناجیل
تصویر اناجیل
جمع انجیل، یونانی تازی شده مژده ها مژده نامه ها جمع انجیل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع افعال، پویه ها جمع افعال جمع الجمع. فعل فعلها کنشها کردارها. یا افاعیل عروضی. ارکان عروضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباطیل
تصویر اباطیل
جمع باطل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثاثیه
تصویر اثاثیه
((اَ یِ))
صورت غلط ولی مصطلح اثاثه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباطیل
تصویر اباطیل
جمع باطل، سخنان یاوه و بیهوده، چیزهای باطل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابابیل
تصویر ابابیل
دسته های پراکنده، دسته دسته، گروه مرغان، پرستوها، چلچله ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقاویل
تصویر اقاویل
جمع اقوال، ججمع قول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افاعیل
تصویر افاعیل
جمع افعال، جج فعل، فعل ها، کنش ها، کردارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباطیل
تصویر اباطیل
بیهوده ها، یاوه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابابیل
تصویر ابابیل
پرستو، گروه ها، گله گله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکالیل
تصویر اکالیل
افسرها، بساک ها
فرهنگ واژه فارسی سره