معنی اقاویل - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اقاویل
اقاویل
اقاویل
جمع اقوال، گفته ها، گفتارها، جمع الجمع قول، سخنان
فرهنگ لغت هوشیار
اقاویل
اقاویل
قَول ها، گفتارها، سخن ها، کلام ها، وعده ها، کنایه از عقیده ها، نظرها، جمعِ واژۀ قَول
فرهنگ فارسی عمید
اقاویل
اقاویل
جَمعِ واژۀ اقوال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جج ِ قول. (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : و اقاویل انصاف ازاباطیل خلاف صیانت کنی. (سندبادنامه). او را بمواعیدزور و اقاویل غرور بفریفت. (ترجمه تاریخ یمینی) ، سوگند غلیظ و درشت خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اقاویم
اقاویم
جَمعِ واژۀ اَقوام. جج ِ قوم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قوم و اقوام شود
لغت نامه دهخدا
اقاویز
اقاویز
جَمعِ واژۀ قَوز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قَوز شود، پالان و پالان خرد. رجوع به قتب شود
لغت نامه دهخدا
ابابیل
ابابیل
تک ندار گروه ها، گله گله، پرستو با خوراک بالوایه دمسنجه، جمع ابال اباله اباله ابیل ابول (که هیچیک از آنها در فارسی مستعمل نیست) و گفته اند جمعی است بی مفرد. دسته های پراکنده گروه های متفرق: طیرابابیل دسته های مرغان، پرستو پرستوک خطاف چلچله بابیل
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.