جدول جو
جدول جو

معنی افاعیل

افاعیل
جمع افعال، جج فعل، فعل ها، کنش ها، کردارها
تصویری از افاعیل
تصویر افاعیل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با افاعیل

افاعیل

افاعیل
جمع افعال، پویه ها جمع افعال جمع الجمع. فعل فعلها کنشها کردارها. یا افاعیل عروضی. ارکان عروضی
فرهنگ لغت هوشیار

افاعیل

افاعیل
در علم عروض ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن و فاعلاتن) که بقیۀ اجزا از این ها گرفته می شود، فعل
افاعیل
فرهنگ فارسی عمید

افاعیل

افاعیل
جَمعِ واژۀ اَفعال، جج ِ فِعل، یعنی کار و آن کنایه است از عمل آدمی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تقول: ان الرشی تفعل الافاعیل. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

اراعیل

اراعیل
جَمعِ واژۀ رَعله، قطعه ای از زمین. (منتهی الارب) ، نبات تلخ و شورمزه. (منتهی الارب). درخت شور و تلخ. (مؤید الفضلاء). ج، اُرُک، ارائک.
- اراک ٌ آرِک ٌ، اراک بسیار و درهم پیچیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

افاکیل

افاکیل
افواج: افاکیل من کذا، ای افواج منه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افواج و گروهها. (از ناظم الاطباء) ، کنایه از نشیب و فراز و یک قرار نماندن. (آنندراج) (بهار عجم) :
ببین مدار مه و مهر و بیوفائی گل
ز دولتی مشو ایمن که افت و خیز ندارد.
محسن تأثیر (از آنندراج).
نفس بسینۀ اعدا ز هیبت کند
به افت و خیز تردد چو نبض منشاری.
طالب آملی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

افاعیه

افاعیه
رودباری است به منی. (منتهی الارب). وادی است از منی بدان جا آب جریان می یابد. و حازمی آن را در راه مکه از طریق کوفه، آورده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

مفاعیل

مفاعیل
جَمعِ واژۀ مفعول. (ناظم الاطباء). رجوع به مفعول شود.
- مفاعیل خمسه، عبارت از مفعول به، مفعول معه، مفعول فیه، مفعول له و مفعول مطلق است. و رجوع به همین کلمه ها شود.
، (اصطلاح عروض) یکی از اجزاء عروضی است و این از ’مفاعیلن’ منشعب گردد بدین سان که ساکن سببی که در آخر جزو باشد بیندازند و متحرک آن را ساکن گردانند تا جزو کوتاه شود و ’مفاعیلن’ به قصر ’مفاعیل’ شود و آن را مقصور خوانند. (از المعجم چ دانشگاه ص 52)
لغت نامه دهخدا