افواج: افاکیل من کذا، ای افواج منه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افواج و گروهها. (از ناظم الاطباء) ، کنایه از نشیب و فراز و یک قرار نماندن. (آنندراج) (بهار عجم) : ببین مدار مه و مهر و بیوفائی گل ز دولتی مشو ایمن که افت و خیز ندارد. محسن تأثیر (از آنندراج). نفس بسینۀ اعدا ز هیبت کند به افت و خیز تردد چو نبض منشاری. طالب آملی (از بهار عجم)
جَمعِ واژۀ مفعول. (ناظم الاطباء). رجوع به مفعول شود. - مفاعیل خمسه، عبارت از مفعول به، مفعول معه، مفعول فیه، مفعول له و مفعول مطلق است. و رجوع به همین کلمه ها شود. ، (اصطلاح عروض) یکی از اجزاء عروضی است و این از ’مفاعیلن’ منشعب گردد بدین سان که ساکن سببی که در آخر جزو باشد بیندازند و متحرک آن را ساکن گردانند تا جزو کوتاه شود و ’مفاعیلن’ به قصر ’مفاعیل’ شود و آن را مقصور خوانند. (از المعجم چ دانشگاه ص 52)