جدول جو
جدول جو

معنی اثابه - جستجوی لغت در جدول جو

اثابه(فُ)
پرآب گردانیدن (حوض)
- اثاب الحوض. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اثاثه
تصویر اثاثه
کالا، متاع، مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انابه
تصویر انابه
انابت، رجوع از غفلت به ذکر. گفته اند که توبه در افعال ظاهری است و انابه در امور باطنی، فرار از خلق به سوی حق، بازگشتن به سوی خدا، توبه کردن، دست برداشتن از گناه، توبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
اندازه، درجه
منزلت، پایه، جایگاه، جای گرد آمدن، محل اجتماع مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارابه
تصویر ارابه
وسیلۀ نقلیۀ چرخ دار که بیشتر برای حمل و نقل بار به کار می رود، گردونه، گاری
ارابۀ جنگی: گردونه یا وسیله ای که در جنگ به کار می رود مانند تانک، زره پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اِ بَ / بِ)
توبه و پشیمانی و بازگشت بسوی خدای تعالی که پتت و پتفت نیز گویند. (از ناظم الاطباء). بازگردیدن با خدای عزوجل. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به انابت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قائم مقام گردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قائم مقام کسی گردانیدن. (آنندراج). گویند انبته عنه انابهً، یعنی قائم مقام او گردانیدم او را. (از منتهی الارب). و رجوع به انابت شود
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ رُ)
گداختن (متعدی). گدازانیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). آب کردن.
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ / لِ نِ)
کسی را بگمان افکندن. بگمانی افکندن. (تاج المصادر بیهقی). بگمان انداختن. در شک افکندن.
لغت نامه دهخدا
(قَ کَ)
ارابه. ارب. عاقل شدن. خردمند شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). زیرک شدن. (صراح)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ گُ تَ)
رجوع به اصابت شود
لغت نامه دهخدا
سپید کردن موی. (تاج المصادر بیهقی). سپید کردن سر را: اشاب رأسه و برأسه. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
مردم بهم درآمیخته. (صراح). مردم بهم آمیخته از هر جنس. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
موضعی است به نجد نزدیک الرمل. (معجم البلدان) ، ترسیدن: اشاف منه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غایب گردیدن و غایب گردیدن شوی زن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). غایب گردیدن شوی زن: اغابت المراءه اغابه، غایب گردید شوی وی. (منتهی الارب). غایب شدن شوهر زن: اغابت المراءه اغابه. فهی مغیب و مغیبه و مغیب علی الاصل. (از اقرب الموارد) ، تیره رنگ گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاکستری رنگ شدن:اغبس الشی ٔ، کان لونه الغبسه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ چَ / چِ بَ)
خوش کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خوش کردن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی را خوش کردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ را / اَرْ را بَ / بِ)
گردون. (برهان قاطع). گردونه. بارکش. گاری. گردون که از چوب سازند و بر آن بار کشند. صاحب بهار عجم گوید که ارابه به الف و بای موحده و عرابه به عین مهمله و بای موحده هر دو غلط است آنچه بتحقیق پیوسته صحیح عراده به عین مهمله و دال مهمله است. مؤلف غیاث اللغات گوید که چون در برهان و جهانگیری غرده به فتح غین معجمه و دال مهمله بمعنی گردون چوبی نوشته است به این دلیل غراده صحیح باشد بفتح غین معجمه مزید علیه غردۀ مذکور و اینچنین زیادت الف در فارسی بسیار آمده و بقول برهان که اهل لسان است دریافت میشود که ارابه بمعنی گردون لفظ علیحده است. (غیاث) :
سکندر بفرمود تا جاثلیق
بیاورد ارابه و منجنیق
بیک هفته بستد حصار بلند
(منسوب به فردوسی).
پی فرش درگاه او با ارابه
همی آورد سنگ مرمر شکوفه.
میلی.
روزی که بر ارابه سوارند دلبران
در دلبریست از همه این شوخ پیشتر.
سیفی، آنچه بدان آتش گیرند مانند سوخته و جز آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ / کِ)
زیرک شدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از انابه
تصویر انابه
توبه و پشیمانی و بازگشت به سوی خدای تعالی، توبه و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشابه
تصویر اشابه
توده مردم، داراک ناروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثاره
تصویر اثاره
انتقام وقصاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارابه
تصویر ارابه
گردون، بارکش، گاری
فرهنگ لغت هوشیار
تاراج، گذرانیدن آب کردن گداختن گدازاندن آب کردن ذوب کردن گداختن گدازانیدن، غارت کردن، نیکو کردن کار خود را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصابه
تصویر اصابه
برخورد، به آماج رسیدن، سوکوار گشتن، به نشانه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
جای بازگشتن، جای گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
بانگ زدن، ترساندن، فرا خوانی به شتاب بانگ زدن نهیب زدن، ترساندن ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثاله
تصویر اثاله
در شرف با اصل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغابه
تصویر اغابه
غایب گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پاکیدن، پاکاندن، پاک یافت، خوشبو کردن، خوشمزه ساختن، خوش سخنی خوشمزگی پاک کردن، خوشبوی کردن، حلال و پاکیزه کردن، خوشمزه کردن طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
((مَ بِ یا بَ))
جایگاه، منزلت، رتبه، درجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثاره
تصویر اثاره
((اِ رِ))
انتقام، برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
((اَ رّ بِ))
گاری با دو چرخ که از چوب می ساختند و برای حمل بار از آن استفاده می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذابه
تصویر اذابه
((اِ بِ یا بَ))
آب کردن، ذوب کردن، گداختن، غارت کردن، نیکو کردن کار خود را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطابه
تصویر اطابه
((اِ بِ یا بَ))
پاک کردن، خوشبوی کردن، حلال و پاکیزه کردن، خوشمزه کردن طعام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انابه
تصویر انابه
((اِ بِ))
برگشتن از گناه، توبه کردن، توبه، پشیمانی، انابت
فرهنگ فارسی معین