جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اثاره

اثاره

اثاره
اِثارت. یافتن قصاص. (منتهی الارب). انتقام: وزارت به ابوالعباس داد و به اثارت و استحثاث اموال دست دراز کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). و اعتذار و استغفار بعد از اثارت ثار مرهمی است. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا

اثاره

اثاره
نقل کردن سخن و روایت کردن حدیث. اَثر. اُثرَه.
لغت نامه دهخدا

اساره

اساره
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار