جدول جو
جدول جو

معنی مثابه

مثابه((مَ بِ یا بَ))
جایگاه، منزلت، رتبه، درجه
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مثابه

مثابه

مثابه
اندازه، درجه
منزلت، پایه، جایگاه، جای گرد آمدن، محل اجتماع مردم
مثابه
فرهنگ فارسی عمید

مثابه

مثابه
حد و مرتبه. (آنندراج). اندازه. مقدار. حد. درجه. منزلت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
شد انطفای حرارت بدان مثابه که موم
رود در آتش و نقصان نیابد از تب و تاب.
وحشی.
، جایگاه. قرارگاه: به افشین که مقر عز و مثابۀ مجد او بود رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 341) ، مانند. (آنندراج). سان. گونه:
به یک وتیره نجنبد همی عنان قضا
به یک مثابه نگردد همی رکاب قدر.
قاآنی.
- بمثابۀ، چون. همانند. بمنزلۀ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و تو این کتاب را بمثابۀ قرآن کرده ای. (سفرنامۀ ناصرخسرو).
او کیست که با روان تاریک
باشد بمثابۀ هویدیک.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

مثابه

مثابه
جای بازگشتن. (ترجمان القرآن). جای بازگشتن مردم بعد از آنکه رفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای گردآمدن مردم پس از پراکنده شدن. (از اقرب الموارد) ، منزل. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، میانۀ چاه که آب در آن گردآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مثابهالبئر، محل گرد آمدن آب در چاه. (از اقرب الموارد) ، سنگهای گرداگرد چاه یا نورد چاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، جای آب گرفتن از چاه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پای دام صیاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، عدد بسیار و گویند عند فلان مثابه من الناس. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کاروانسرا و مهمانخانه و جز آن. (ناظم الاطباء) ، درجه و رتبه. طریقه و رسم، مشابهت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

مثابه

مثابه
مانند، مثابت، همانند، اندازه، حد، منزلت، مقام، جایگاه، مکان، شکل، قسم، گونه، نوع
فرهنگ واژه مترادف متضاد