تابعتر: و از عبداﷲ محمد بن الفضل البلخی می آید که گفت: اعرف الناس باﷲ اشدهم مجاهدهً فی اوامره و اتبعهم بسنه نبیه. (هجویری). - امثال: اتبع من تولب، پیروتر از خرکرّه
تابعتر: و از عبداﷲ محمد بن الفضل البلخی می آید که گفت: اعرف الناس باﷲ اشدهم مجاهدهً فی اوامره و اتبعهم بسنه نبیه. (هجویری). - امثال: اتبع من تولب، پیروتر از خرکرّه
آتابک، نگاه دارنده، ادب آموزنده، پدربزرگ از نظر احترام، وزیر پادشاه، مربی کودک، آتابی، آتابای، در دوره قاجار لقبی که به وزیران داده می شد، آتا (پدر) + بیوک (بزرگ) در ترکی، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت محلی داشتند
آتابک، نگاه دارنده، ادب آموزنده، پدربزرگ از نظر احترام، وزیر پادشاه، مربی کودک، آتابی، آتابای، در دوره قاجار لقبی که به وزیران داده می شد، آتا (پدر) + بیوک (بزرگ) در ترکی، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت محلی داشتند
پیروی کردن، در پی رفتن و رسیدن به کسی، اطاعت کردن آوردن کلمه ای بی معنی یا بامعنی دنبال کلمۀ دیگر که شبیه و هم وزن آن باشد یا به آن مربوط باشد مانند رخت و پخت
پیروی کردن، در پی رفتن و رسیدن به کسی، اطاعت کردن آوردن کلمه ای بی معنی یا بامعنی دنبال کلمۀ دیگر که شبیه و هم وزن آن باشد یا به آن مربوط باشد مانندِ رخت و پخت
چهار. اربعه، چهارگانه. - آباء اربعه. رجوع به آباء شود. - اخلاط اربعه. رجوع به اخلاط شود. - ادلۀ اربعه. رجوع به ادله شود. - ارکان اربعه. رجوع به ارکان شود. - ازمان اربعه. رجوع به ازمان شود. - اشکال اربعه. رجوع به اشکال شود. - اعمال اربعه. رجوع به اعمال شود. - اقطاب اربعه. رجوع به اقطاب شود. - اوتاد اربعه. رجوع به اوتاد شود. - خلفای اربعه. رجوع به خلفا شود. - ذواربعه اضلاع. رجوع به ذواربعه اضلاع شود. - ذواربعه و اربعین،هزارپا. اسقولوفندریا. - ریاح اربعه. رجوع به ریاح شود. - طبایع اربعه. رجوع به طبایع شود. - عناصر اربعه. رجوع به عناصر شود. - فصول اربعه. رجوع به فصول شود. - قوائم اربعه. رجوع به قوائم شود. - کتب اربعه. رجوع به کتب شود. - محصورات اربعه. رجوع به محصورات شود. - مذاهب اربعه. رجوع به مذاهب شود. ، چهار مرد
چهار. اربعه، چهارگانه. - آباء اربعه. رجوع به آباء شود. - اخلاط اربعه. رجوع به اخلاط شود. - ادلۀ اربعه. رجوع به ادله شود. - ارکان اربعه. رجوع به ارکان شود. - ازمان اربعه. رجوع به ازمان شود. - اشکال اربعه. رجوع به اشکال شود. - اعمال اربعه. رجوع به اعمال شود. - اقطاب اربعه. رجوع به اقطاب شود. - اوتاد اربعه. رجوع به اوتاد شود. - خلفای اربعه. رجوع به خلفا شود. - ذواربعه اضلاع. رجوع به ذواربعه اضلاع شود. - ذواربعه و اربعین،هزارپا. اسقولوفندریا. - ریاح اربعه. رجوع به ریاح شود. - طبایع اربعه. رجوع به طبایع شود. - عناصر اربعه. رجوع به عناصر شود. - فصول اربعه. رجوع به فصول شود. - قوائم اربعه. رجوع به قوائم شود. - کتب اربعه. رجوع به کتب شود. - محصورات اربعه. رجوع به محصورات شود. - مذاهب اربعه. رجوع به مذاهب شود. ، چهار مرد
پیشرو پیشوا پیرو آنچه که در پی آن رفته باشند کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند پیشوا مقتدا: ... الناس علی دین ملوکهم نصی متبع و امری منتفع دانست. . ، جمع متبعین در پی رونده پیرو جمع متبعین
پیشرو پیشوا پیرو آنچه که در پی آن رفته باشند کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند پیشوا مقتدا: ... الناس علی دین ملوکهم نصی متبع و امری منتفع دانست. . ، جمع متبعین در پی رونده پیرو جمع متبعین
پس رو، پیرو، فرمان بردار، مطیع، در ریاضی هرگاه میان دو تغییرپذیر چنان بستگی وجود داشته باشد که تغییر یکی در دیگری تغییری پدید آورد، نخستین را متغیر اصلی و دومی را متغیر تابع یا «تابع» گویند
پس رو، پیرو، فرمان بردار، مطیع، در ریاضی هرگاه میان دو تغییرپذیر چنان بستگی وجود داشته باشد که تغییر یکی در دیگری تغییری پدید آورد، نخستین را متغیر اصلی و دومی را متغیر تابع یا «تابع» گویند